اول هر علم موضوع آن علم بطور صحيح تعريف میشود ، در اول هر مسئله نيزموضوع آن مسئله اگر قبلا تعريف نشده باشد تعريف میشود . ولی اين درصورتی است كه موضوع علم يا موضوع مسئله بديهی نباشد ، نظری باشد ، اگربديهی باشد مستغنی از تعريف است . مفهوم " وجود " و " موجود " بديهی است ، يعنی هر كسی ، از آنهاتصور روشن و واضحی دارد . حتی اينكه مفهوم وجود بديهی است نيز بديهیاست . در بديهيات نبايد استدلال كرد ، به تذكر بايد قناعت نمود .هر كس به ذهن خويش مراجعه كند ، میبيند تصور بسيار روشنی از وجود ياهستی دارد . میداند كه وقتی كه میگويد : " الف هست " يا " الفنيست " تصور صد در صد روشن و واضحی از هستی و نيستی دارد ، نيازی نداردمعنی " هست " و " نيست " را برايش توضيح دهند . حتی يك كودك كهمقدار اندكی تصورات در خزانه ذهن خود دارد و تازه قدرت يافته استدرباره اشياء قضاوت كند ، مفهوم هستی و نيستی بروشنی در ذهنش نقش بستهاست . مثلا وقتی كه درباره فلان اسباب بازيش میگويد : " اينجا هست "، " آنجا نيست " مفهوم هستی و نيستی را به روشنی در ذهن خويش میيابد( 1 ) . برخی متكلمين خواستهاند " وجود " را تعريف كنند مثلا گفتهاند :" وجود پاورقی : 1 - فلاسفه ثابت كردهاند كه موضوع هر علمی ممكن است نيازمند به تعريفو نيازمند به اثبات ( اثبات واقعيت داشتن ) باشد جز موضوع فلسفه اولی، يعنی " موجود " ، كه هم بی نياز از تعريف است و هم بی نياز ازاثبات . بعلاوه اثبات كردهاند كه نه تنها بی نياز از تعريف و اثباتاست ، بلكه امكان تعريف و اثبات هم ندارد . يعنی فرضا بخواهيم وجود راتعريف كنيم يا بخواهيم با برهان اثبات كنيم امكان پذير نيست . بياناينكه قابل تعريف نيست ، همان است كه در متن كتاب آمده است و بعداتوضيح خواهيم داد ، و اما بيان اينكه با برهان قابل اثبات نيست از كتبمبسوط فلسفی بايد جست . |