حمل میكند ، مثلا میگويد انسان عالم است ، عالم نويسنده است ، نويسندههنرمند است ، و امثال اينها . هر جا كه " است " حكمفرما میشود درواقع ميان دو چيز پيوند و ارتباط برقرار میگردد . اين پيوند از نوعيگانگی است . يعنی در واقع " توحيد كثير " است ، میخواهيم بگوييم ايندو معنی كه ادراك میكنيم در ظرف خارج يگانهاند . اكنون میگوييم اگر وجود اصيل نباشد ، اين يگانگی هرگز پيدا نمیشود ،زيرا ماهيات همه با يكديگر تباين ذاتی دارند . بديهی است كه ذات انسانعين ذات عالم يا كاتب يا هنرمند نيست ، به عبارت ديگر حيثيت انسان وحيثيت علم و حيثيت كتابت و حيثيت هنر با يكديگر متغايرند ، همه اينهااز يكديگر سلب میشوند ، انسان از آن جهت كه انسان است عالم يا كاتبيا هنرمند نيست و به تعبير ديگر انسان بما هو انسان عين عالم بماهو عالمو يا كاتب بما هو كاتب نيست و در عين حال انسان هميشه يا احيانا دراكثر اوقات عالم است . يعنی انسان با علم و عالم نوعی يگانگی دارد .اين يگانگی در وجود است ، يعنی يك وجود است كه هم انسان است و همعالم و هم هنرمند ، و اگر وجود اعتباری باشد وحدت هم اعتباری خواهد بود، پس هرگز ميان موضوعات و محمولات يگانگی واقعی برقرار نمیشود ، پسهيچ قضيهای از اين نوع قضايا ( قضايای حمل شايع صناعی ) نمیتواند صادقباشد و حال آنكه بالضروره صادق میباشند . |