در خارج وجودی داشته باشند و بعد آن معقولات از جای خود منتقل شوند بهذهن و در آنجا قرار گيرند و احيانا زمانی هم از آنجا خارج شوند . بلكهمسلما هر امر معلوم و معقولی كه در نفس پيدا میشود حاصل شدن وجودش صرفادر نفس است نه در جای ديگر ، و وجودش فی ذاته با وجودش برای نفس يكیاست . برای تصور بهتر مطلب فرض كنيم جسمی شروع به حركت كند ، شك نيست ،كه اين جسم در ابتدا فاقد حركت بود و بعد حركت پيدا كرد ولی آيا اينحركت كه برای جسم حاصل شد قبلا در جای ديگر موجود بود و سپس از آنجا بهجسم منتقل شد ؟ يعنی آيا اول موجود بود و اضافه نداشت و بعد به او اضافهپيدا كرد يا اينكه حركت جسم اساسا در خود جسم پيدا شد و وجودش و اضافهو نسبتش با هم پيدا شدند ( يعنی عين يكديگرند نه اينكه صرفا همزمانند )؟ البته شق دوم صحيح است ، يعنی حركتی كه از اين جسم بخصوص پيدا میشودقائم به همين جسم معين است . به اين معنی كه بين اين جسم و اين حركتيك اضافه و ارتباطی برقرار است كه به حكم همين اضافه و ارتباط میگوييماين حركت متعلق به اين جسم است و يا میگوييم اين جسم ، متحرك است بهاين حركت خاص . و اما بين اين جسم و آن حركت خاص ديگر كه در جسم ديگرپيدا شد ، اضافه و ارتباطی نيست ، پس در وجود اضافه و ارتباط بين اينحركت و اين جسم شكی نيست و لكن بايد دانست كه ارتباط " حركت و جسم" همانند ارتباط " جسم و مكان " ( به معنی نقطهای كه جسم بر آن تكيهدارد ) نيست . ارتباط حركت با جسم به نحوی است كه اين ارتباط مقوموجود حركت است ، يعنی اگر اين ارتباط قطع شود ديگر اين حركت ، اينحركت نيست . ولی در مورد ارتباط جسم و مكان اين ارتباط مقوم وجودهيچيك از اين دو نيست . اينست كه فلاسفه در باب |