اين نظريه منسوب است به سيد صدر شيرازی معروف به سيد سند ، ايننظريه نيز مبنی بر انكار مقدمه سوم است ، زيرا مدعی است در اثر انقلاب، شیء ذهنی ، ماهيت اصلی خود را از دست میدهد . اين نظريه نيز بسيارسخيف است . زيرا انقلاب در موردی امكان پذير است كه يك واحد شخصیخصوصيتی را از دست بدهد و خصوصيت ديگر را به جای آن بپذيرد . انقلاببدون اينكه شیء منقلب شده چيزی را از دست بدهد و چيز ديگر به جای آنپيدا شود ميسر نيست . زيرا در اين صورت شیء اول به حالت اول باقی استو تبديل به چيز ديگر نشده است ، همچنان شرط است كه يك امر باقی در هردو حال باشد ، زيرا اگر هيچ چيز از متبدل در متبدل شده نباشد پس آنچه آنرا متبدل میناميم معدوم شده و چيز ديگر از نو موجود شده است و هيچرابطهای ميان اولی و دومی نيست تا تبدل صورت گرفته باشد . اگر فرض كنيم ماهيتی كه از مقولهای است متبدل شود به ماهيت ديگر كهاز مقوله ديگر است هيچگونه اصل محفوظی باقی نخواهد بود زيرا مقولاتمتباينات به تمام ذاتند پس انقلاب معنی ندارد .
و قيل بالتشبيه و المسامحه |
تسميه بالكيف عنهم مفصحه |
و گفته شده است كه بر سبيل تشبيه و مسامحه ناميدن علم و ادراك بهكيف از حكما نقل شده است شرح : اين بيت اشاره به نظريه ديگری است و آن اينكه حكما كه علم وادراك را از مقوله كيف دانستهاند بر سبيل تشبيه و مسامحه در تعبير بودهاست . علم واقعا از مقوله معلوم است ، اگر معلوم از مقوله جوهر باشدعلم جوهر است