يك مرتبهای از وجود را از مرتبه ديگر سلب كرد و از طرفی از خود سلبصورت گيری كرد آنگاه ذهن انسان چنين فرض میكند كه آن مرتبه وجود كه اينموجود ، و يا صفت اين ( موجود ) از او سلب شده است خودش مصداق همانسلب و عدم است از اين نظر هر مرتبه از مراتب موجود كه فاقد مرتبه ديگراست عين فقدان و عدم موجود ديگر اعتبار میشود . پس اينكه میگوئيم زيدمسبوق به عدم زمانی است و خود عدم را در ظرف زمان اعتبار میكنيم به اينجهت است كه ساير موجودات قبلی زمانی را مصداق عدم زيد اعتبار كردهايمو البته آنها مصداق حقيقی عدم زيد نيستند ، بلكه مصداق مجازی آن هستند واين همان مطلبی است كه قبلا گفتيم كه عدم بالعرض در خارج است نه عدمبالذات . نكتهای كه بايد يادآوری كنيم اين است كه وقتی میگوئيم مصداق عدم يكشیء ، ساير اشياء است نه به اين معنی است كه مفهوم عدم مستقلا عنوان آناشياء قرار داده میشود كه اگر چنين بود لازمهاش اين بود كه به اعتباراينكه آن اشياء موجود هستند بتوانيم بگوئيم كه مثلا عدم زيد موجود است .بلكه مقصود آن است كه وجود ساير اشياء مصداق عدم رابط يك شیء واقعمیشوند . پاسخ سؤال دوم : اين مطلب كه تمايز وجودات به چيست مطلب دقيقی است و البته مبتنیاست به اصالت وجود و كثرت تشكيكی وجود . بر اساس اين دو نظريهوجودات از يكديگر بالذات متمايزند و در عين حال يك نوع اشتراك وسنخيت بين آنها وجود دارد و از اين مطلب اينگونه تعبير میشود كه ما بهالاشتراك وجودات عين ما به الامتياز آنها است . به هر حال آنچه مربوط بهاين سؤال است اين است كه تمايز |