1 - بعضی از ثابتها موجودند مانند : زيدی كه اكنون در خيابان میرود .2 - بعضی از ثابتها معدومند مانند : انسان دو سر . 3 - بعضی از معدومها منفی هستند . مانند : شريك الباری . اما از نظر حكماء مسلم است كه وقتی چيزی موجود نيست قطعا چيزی نيستكه موجود نيست نه اينكه چيزی هست ولی موجود نيست . و لذا وجود و ثبوت، مرادف يكديگرند و فرقی بين آنها نيست همچنانكه عدم و نفی نيز مرادفيكديگرند و فرقی بين آنها نيست . از نظر حكماء تفكيك بين وجود و ثبوتحرفی است پوچ و غير منطقی . زيرا اشيائی كه متكلمين آنها را منفی دانستهاند اصولا شیء نيستند ، چيزیكه موجود نيست ، اصلا لا شیء مطلق است و اطلاق لفظ ثبوت بر آن غلط است .و لذا در مورد چيزی كه موجود نيست ديگر اين بحث مطرح نمیشود كه آياثابت است و موجود نيست و يا اينكه ثابت هم نيست . از يك نظر ديگر میتوان گفت كه اين بحث ، يك بحث لفظی است و مربوطبه لغت است كه مثلا در لغت ، آيا وجود و ثبوت و نيز عدم و نفی مرادفيكديگرند و يا اينكه ثبوت ، اعم از وجود و عدم اعم از نفی است . البتهواضح است كه اگر بحثی صرفا جنبه لغوی داشته باشد مربوط به فلسفه نيستبلكه مربوط به لغت است و بس . اما اين بحث ، صرفا جنبه لفظی ندارد واز آنچه در شروع اين بحث گفتيم و با گفتههای متكلمين نيز وفق میدهد ( 1) ، معلوم میشود كه اين بحث مربوط است به مغايرت و انفكاك ماهيت ازوجود در ظرف خارج پاورقی : 1 - رجوع شود به محصل فخر رازی و غيره . |