بر ما منكشف میكند ، اينست كه صورت ذهنی ما ظهور ماهيت و ذات شیءخارجی است . علت اينكه اين صورت ظهور ماهيت خارجی است . اينست كهواقعا همان ماهيت در مرحله ذهن وجود ديگری پيدا كرده است . يعنی آنگاهكه مثلا انسان ، يا سنگ ، يا عدد ، يا خط و . . . را تصور میكنيم واقعادر ذهن ما انسان ، سنگ ، عدد ، خط و . . . وجود پيدا میكند ولی نحوهوجود انسان ذهنی يا سنگ ذهنی با نحوه وجود انسان و سنگ خارجی دو تااست . در اينكه وجود ذهنی وجود علی حده و جداگانهای است غير از وجود خارجیشكی نيست . زيرا قطعا و مسلما وجود خارجی به ذهن ما منتقل نمیشود و اگرهمچنانكه وجود خارجی مغاير وجود ذهنی است ، ذات و ماهيت شیء خارجی نيزمغاير ذات و ماهيت شیء ذهنی باشد و ذهن با خارج نه از لحاظ وجود تطابقداشته باشد و نه از لحاظ ذات و ماهيت ، پس فرقی ميان علم و جهل مركبنخواهد بود . همه علمها جهل مركب خواهد بود و كوچكترين ارزشی برایادراكات نخواهد بود و به عبارت ديگر به هيچ وجه علوم و ادراكات بشریكشف واقعيات نخواهد بود ، بلكه هرگز بشر توجه و التفات به خارج پيدانمیكرد و صور علمی و ادراكی مانند ساير حالات نفسانی بود از قبيل لذت ودرد و غيره . مثلا ما در ذهن خود صورتهايی داريم از فضا ، ماده ، انرژی ،حركت ، تكامل ، زمان ، مكان ، روح ، جسم ، انسان ، حيوان و . . . و همينصورتهاست كه واقعيت فضا ، ماده ، انرژی ، حركت و . . . را به مامینماياند و ارائه میدهند . اكنون میگوييم اگر آنچه ما آن را فضا يا مادهو يا . . . تصور میكنيم به عبارت ديگر اگر آنچه به نام فضا و ماده و . .. در ذهن ما وجود دارد در خارج وجود نداشته باشد بلكه آنچه در خارج وجوددارد ذات ديگر باشد ، پس هيچ نوع انطباقی ميان علم و معلوم نيست |