در اينجا لازم است كه به دو اصطلاح ديگر كه يكی مربوط به منطق است وديگری مربوط به علم نحو نيز اشاره كنيم . منطقيين كه موضوع بحثشان مفهومات ذهنی است ( آن هم نه همه مفهومات ،بلكه مفهوماتی كه اصطلاحا معقولات ثانيه يعنی مفهومات درجه دوم ناميدهمیشوند ) " قضيه " را كه يكی از مفهومات درجه دوم است به دو قسمتقسيم میكنند : الف - قضيه ثنائيه ب - قضيه ثلاثيه قضيه ثنائيه يعنی قضيهای كه در آن حكم بشود به وجود چيزی ، و قضيهثلاثيه يعنی قضيهای كه در آن حكم بشود به وجود چيزی از برای چيزی . مثلااگر بگوئيم " الف هست " حكم كردهايم به وجود الف . و اما اگر بگوئيم" الف ب است " حكم كردهايم به وجود ب برای الف . در نوع اول هدفاثبات هستی برای " الف " است و در نوع دوم هستی " الف " مفروضگرفته شده است و هدف اثبات " ب " برای " الف " مفروض الوجوداست . و چنانكه معلوم است اين دو نوع قضيه در طول يكديگرند ، يعنی ذهندر مرحله اول بايد برسد به آنجا كه حكم كند به هستی خود آن چيز و درمرحله بعد بايد حكم كند به هستی چيز ديگر برای آن چيز . منطقيين میگويند نوع اول در پاسخ " هل بسيطه " واقع میشود و نوع دومدر پاسخ " هل مركبه " . توضيح اينكه منطقيين میگويند " هل " كه بهمعنی " آيا " در فارسی است ممكن است سئوال از وجود مطلق باشد و ممكناست سئوال از وجود مقيد و مركب باشد . اگر بگوئيم : آيا " الف "هست . از وجود مطلق او سؤال كردهايم و اما اگر بگوئيم : آيا " الف "" ب " است ؟ از وجود مقيد و مركب " الف " |