طبيعت جوهريه علت اعراض است و اعراض متغيرند و علت متغير بايدمتغير باشد ، بنابراين طبيعت جوهريه متغير است . باز هم اين بحث درآينده تحت عنوان " ربط حادث به قديم " خواهد آمد . برهان دوم راه ديگری كه در جلسه پيش به آن رسيديم ، باز مربوط میشود به رابطهجوهر و عرض . در برهان اول رابطه عليت جوهر برای عرض مطرح بود و دراين برهان رابطه عليت مطمح نظر نيست ، بلكه نفس رابطه " عروض "مورد نظر است . عرض به حكم اينكه حقيقتی است تابع جوهر ، لازمه عرضبودنش اين است كه هيچ استقلالی در مقابل جوهر نداشته باشد . بنابراين درتمام احكام تابع جوهر است ، اگر عرض متغير باشد امكان ندارد كه جوهرمتغير نباشد . و اين اگر چه از طريق رابطه عرض با جوهر است ، ولی غيراز رابطهای است كه در برهان اول به آن استناد شده است . در اين برهانبر اين تكيه شده است كه وجود عرض لنفسه عين وجوده لغيره است . با اينوصف ، عرض هيچ استقلالی در مقابل جوهر ندارد ، و نه تنها استقلال نداردبلكه ما به اين مطلب رسيديم كه عرض از مراتب وجود جوهر است ، نهاينكه صرفا استقلال ندارد . چون اين مطلب را در باب علت و معلول هممیشود گفت كه هر معلولی در مقابل علت خود استقلال ندارد . ولی در اينجامیخواهند بفرمايند كه علاوه بر اينكه عرض در مقابل جوهر استقلال ندارد وتابع جوهر است ، به يك نوع وحدت نيز اشاره میشود . يعنی مجموع جوهر وعرض شخص واحدی را به وجود میآورند ، نه اينكه دو شخص و دو تشخص باشندولی در كنار يكديگر قرار دارند . در بحث " علت و معلول " فيلسوفچنين حرفی نمیزند كه بگويد علت و معلول مجموعا شخص واحد را به وجودمیآورند ، اگر اين حرف گفته شده عرفا گفتهاند و فيلسوف اين را نمیگويدو اگر هم بگويد نه به آن معناست كه در وجود لغيره بودن عرض است . يعنیوحدت شخصیای كه |