الاتصالی التی لاتنافی الشخصيه كما صر حوا فی بيان تشخص الحركه التوسيطه .و قولهم : " ان كل مرتبه من الشده و الضعف نوع آخر " يراد بها ( 1 )ما يكون بالفعل متميزا عن غيرها فی الوجود و هذا لاينافی كون السواد عنداشتداده شخصا واحدا يكون الانواع الغير المتناهيه فيه بالقوه ( 2 ) ، وكذا حال الصور فی تبدلها الاتصالی . ثم ان الشيخ أورد حجه اخری غير هما و بين ضعفها ، هی أن الجوهر لا ضد له، فلا يكون فيه حركه ، لان الحركه سلوك من ضد الی ضد ( 3 ) . ثم قدح فيها( 4 ) بأنا ان اعتبرنا فی المتضادين تعاقبهما علی موضوع واحد فالصوره لاضد لها ( 5 ) ، و ان لم يعتبر ذلك بل يكتفی بتعاقبهما علی المحل ( 6 )كان للصوره ضد ، لان المائيه و الناريه معنيان وجوديان مشتركان فی محليتعاقبان عليه و بينهما غايه الخلاف . پاورقی : > كه تعبير ما غير از تعبير مرحوم آخوند است ولی با بيان و تعبيرمرحوم آخوند متغاير است . اجمال مطلب اينكه آخوند قائل به يك حركتتوسطی است و اين صوره ما كه در اينجا میگويد با آن حركت توسطی تطبيقمیشود ، نه با صورت علی البدل . 1 - از اين " يراد بها " چنين به نظر میرسد كه قدما هم چنين منظوریداشتهاند در حالی كه فقط مراد مرحوم آخوند اينچنين است و با اصالت وجودهم جور در میآيد . 2 - اگر مراتب انواع مختلفی هستند و حتی غير متناهیاند ، بالقوه غيرمتناهیاند نه بالفعل . يعنی اگر بالفعل باشند با يكديگر تباين خواهندداشت . يعنی اين شیء متحرك در هر لحظه از لحظات اگر ساكن شود يكماهيت بالفعل پيدا میكند ، در آن بعد اگر ساكن شود يك ماهيت ديگری و .. . ولی مادامی كه سكون پيدا نشده هيچ ماهيت بالفعلی ندارد . 3 - اگر يادتان باشد در تعاريف حركت يك تعريف اين بود كه حركت عينغيريت است ، سلوك غير به غير ، و بعضی به سلوك ضدی به ضد ديگر تعريفكردند . و ما اين را گفتيم كه اگر از ضد معنای اعم مراد شود اين تعريفدرست است . امروزیها هم هميشه حركت را به همين صورت تعريف میكنند ومیگويند حركت عبارت است از سلوك ضدی به ضد ديگر ، ولی با اين وجه كههر ضد نفی كننده ضد اول است . 4 - خود شيخ اين ايراد را رد كرده است . 5 - يعنی آن تعريفی كه فقط در باب اعراض صادق است ، به آن معناصورت ضد ندارد ولی لزومی ندارد حركت به اين معنی باشد . 6 - علی المحل نه علی الموضوع ، صورت هم محل دارد . |