كه رابطه شیء و موضوع خودش و رابطه عارض و معروض رابطه استلزامی ولزومی است ، آنجا ديگر عليت و جعل معنی ندارد . جعل در لازم ملزومات همين جا بايد يك توضيح ديگری بدهيم كه اين توضيح در جاهای ديگر لازممیشود . و آن اين است كه ممكن است سؤال شود چرا در باب لازم و ملزومعليت نيست ؟ آيا در عالم اشيائی داريم كه اين اشياء چون لازم وجود شیءديگرند بینياز از علتند ؟ اگر شیء بینياز از علت باشد معنايش وجوبوجود است ؟ آيا ملزوم ممكن الوجود و لازم واجب الوجود است كه میگوئيداستغناء از جعل دارد ؟ پاسخ اين است كه نه ، اينجا هم اگر میگوئيماستغناء از جعل ، برای اين است كه برای لازم ، وجودی غير از وجود ملزومقائل نيستيم . يعنی لازم يك معنی و مفهومی است كه عقل از ملزوم انتزاعكرده . تعدد و كثرت ملزوم و لازم ، كثرتی است كه عقل در مرحله معرفت وشناخت و در مرحله تحليل به وجود میآورد . و چه بسا از اين كثرتها داريمكه در خارج جز وحدت چيزی نيست . عقل يك شیء را در قرع و انبيق خودشبه معانی متعدد تكثير میكند . اين كثرت ، كثرت عقلی است . نه اين كهزوجيت چيزی است و اربعه چيز ديگر و نه اينكه اربعه وجودی دارد و علاوهبر وجود خودش وجود ديگری بر آن عارض شده است به نام زوجيت ، ولی اينوجود ، بدون علت پيدا شده و بدون علت هم چسبيده به آن وجود . چنين چيزیمحال است . به اين جهت بود كه بعضی از اساتيد ما هميشه در اينجاهاتوضيح میدادند كه در باب لازم و ملزوم اگر میگوئيم جعل متخلل نمیشود ميانملزوم و لازم به اين معنی است كه لازم يك مفهوم انتزاعی است . و الا اگرلازم خودش از سنخ وجود باشد ، در اين صورت جعل متخلل میشود ولی به اينمعنا كه ملزوم خودش جاعل اين لازم است . هر معلولی لازم علت خودش ولاينفك از علت خودش است . جعل هم اينجا در كار است . ولی نه اينكهجعل |