نحو تخلخل و تكاثف ، توقف بر نقل و انتقال در طبيعت دارد . يعنی يكموجود نامی كه نمو میكند ، جزئی از ماده را جذب در خود میكند و در خودتبديل و حل میكند و بعد جزء او میشود ، بطور جزء واقعی ، يعنی مجموعا يكواحد متصل میشوند . در حسابهای امروز ، قدر مسلم اين است كه يك دگرگونیواقعی و كيفی پيدا میكند و ماده بيجان تبديل به ماده آلی و جاندار میشود. ولی تا يك ماده ديگری نباشد كه موجود نامی آن را به خود منتقل نكند ويك نوع نقل مكانی ندهد ، امكان اينكه اين را تبديل به خودش بكند نيست. همچنين است در موجودهای متحرك بالاراده مثل حيوان و انسان . مثلا اگربچهای رشد میكند ، يك غذائی از خارج هست كه يا بچه به طرف آن حركتمیكند و يا غذا به طرف بچه میرود يا هر دو . يعنی اگر اجزاء عالم ، يكدفعه راكد و ساكن بشوند و هيچ حركت مكانی در عالم نباشد ، حركتهای نامیهم متوقف میشوند ، چون تا ماده از جائی به جائی منتقل نشود قابل تبديلشدن به نامی نيست . پس هر جا كه حركت كمی نموی باشد بايد حركت أينی هم باشد . ذبول همبه همين نحو . يعنی در ذبول هم چيزی از شیء نامی جدا میشود ، و از آنمنتقل میشود تا ذبول تحقق میيابد ، نه اينكه در خود آن شیء معدوم شود .در نوع دوم از حركتهای كمی ، يعنی تخلخل و تكاثف نيز حركت أينی و نقلمكان هست . در وجود تخلخل و تكاثف حقيقی ترديد هست ، قدما قائل بهوجود آن هستند . تخلخل يعنی بر حجم يك جسم بدون آنكه از خارج تغذی بكندافزوده میشود و تكاثف يعنی بدون آنكه جزئی از آن خارج بشود از حجمشكاسته میشود . مثلا يك مقدار هوای معين كه در يك فضا هست ، اگر از آنمقداری بيرون كشيده شود ، بر حجم باقيمانده افزوده میشود ، بدون اينكه ازخارج چيزی به آن اضافه بشود ، و اگر به اندازه يك سر سوزن هم هوا باقیبماند حجم همان هوا به اندازه حجم هوای قبل از بيرون كشيده شدن ، میشود ،و خلاء يعنی خالی شدن كامل فضا از هوا ممكن نيست . يعنی همه اجزای عالميك قابليت انبساط حقيقی و |