اولی ذهنی است و به حمل شايع كيف است . پس خود شما قبول داريد كه بهحمل شايع ، كيف است . پس شيخ ممكن است جواب دهد كه اين تصوراتی كهبرای افلاك پيدا شده است ، جز تغيير كيفی چيز ديگری نيست ، ولو اينكهمتصور اينها و معروف اينها جوهر است . و تازه اين معرفتها از نظر آنچهكه در اين افلاك وجود پيدا میكند ، به حمل اولی جوهرند ، نه به حمل شايع، همان حرفی كه در باب وجود ذهنی میزنيد . تعبير شيخ در باب وجود ذهنیحمل اولی و حمل شايع نبوده است ، تعبير وی طور ديگری است . وقتی كه بهوی اشكال كردند كه چطور جوهر ذهنی جوهر است ؟ جواب داد كه اصلا معنیجوهر اين است كه بحيثی است كه اگر در خارج وجود پيدا كند لا فی الموضوعاست ، نه اينكه الان كه در نفس يك انسان يا در نفس فلك است وجود لافی الموضوع دارد ، الان وجود فی الموضوع دارد . پس در هر حال شيخ هم قائل نيست كه الان در نفس ، وجود لافی الموضوعدارد . پس اين كه شما میگوئيد درست نيست . البته ممكن است كه شما حرف ديگری بزنيد ، همان حرفی كه امثال حاجیگفتهاند ، و آن اينكه اساسا علم از مقوله كيف نيست . يعنی همان حرفی كهشما در باب اتحاد عاقل و معقول گفتهايد . شما در باب تعقلات اصلا قائلنيستيد كه وجودشان وجود كيفی باشد و بلكه میگوئيد اينها وجودشان وجودجوهری است ، و قائليد كه نفس است كه به جوهر خودش تكامل پيدا میكند .اين حرفی است كه شما میگوئيد ولی شيخ كه به اين مطلب قائل نيست كهبخواهيد بدين وسيله او را نقض كنيد . يك وقت میخواهيد بر شيخ نقضكنيد بايد بر مبنای شيخ نقض كنيد ، ولی اين حرف نه روی مبنای شيخ استو نه حتی روی مبنای خود شما در وجود ذهنی . خلاصه بنابر آنچه در باب وجود ذهنی گفتهايد ولو مماشاتا ، و بنابر آنچهكه شيخ گفته است ، اين نقض بر شيخ وارد نيست . اما بنا بر مسلك ديگریاين نقض وارد است ، ولی شيخ كه به آن مسلك قائل نبوده است ، شيخ اصلاقائل به اتحاد |