و نگهدار اين موجود است . اگر درخت را میبينيد كه وحدت خودش را حفظكرده است ، حافظ و ملاك وحدت و ثباتش عبارت از چيزی است كه از آن بهمثال افلاطونی و رب النوع تعبير میكنند ، كه اگر آن نباشد اين باقی نيست. اين تشبيهی است كه در اينجا ذكر كرده است و در ضمن اشاره كرده استبه يكی از براهينی كه شيخ اشراق بر وجود مثال افلاطونی اقامه كرده است .بحث شيخ اشراق بنابر حركت جوهريه خيلی واضحتر و قویتر میشود ، و مابيان او را بنابر حركت جوهريه پياده میكنيم : اين درخت ، از اول تا بهآخر دارای يك نظام واحدی است و وحدت و شخصيت خودش را حفظ میكند .يعنی از همان اول شروع میكند به جذب كردن مواد ديگر و آنها را جزء خودمیكند و بعضی را دفع میكند و بعضی را هضم میكند و نمو میكند و خلاصه فعل وانفعالاتی انجام میدهد ، ولی در خلال اين كارها شخصيتش محفوظ است ،بنابراين يك حافظ شخصيت بايد داشته باشد . اگر به خود طبيعت نگاه كنيمخود طبيعت نمیتواند حافظ خودش باشد . چون هيچ چيزی از طبيعت در دو آنبه يك حال نيست ، مثل آبی كه در حال جريان است ، با وضع معين و حجممعين میآيد و میرود . البته آب يك منبع و مصبی دارد ، ولی طبيعت چنيننيست ، بلكه چيزی است كه علی الاتصال مراتبش در حال موجود شدن و معدومشدن است و آنچه كه در آن قبل موجود شده در آن بعد معدوم است ، و آنچهبعدا میخواهد موجود شود حالا موجود نيست . در اينجا چه چيزی مجموع شخصيتو نظام را حفظ میكند ؟ خود طبيعت كه نمیتواند حافظ وحدت باشد ، پس يكقوه ديگری كه آن قوه اين سيلان را نداشته باشد ، بايد حافظ نظام و وحدتطبيعت باشد ،
گشت مبدل آب اين جو چند بار |
عكس ماه و عكس اختر برقرار |
پس يك ملاك ثبات لازم است . همين طور كه در انسان اگر روح و نفسنمیبود بدن نمیتوانست شخصيت خود را حفظ بكند . بدن از اول تا به آخريك قيافه ، يك رنگ و خصوصيات واحد دارد ، با اينكه اجزاء بدن دائماتغيير میكند و