مقتضای ذات خودش است اين اختلاف و تنازع و كشمكش ميان نفس و طبيعتبرای چيست ؟ اين مسألهای است كه اگر در اينجا مهم نباشد در مسأله معادمهم است . مرحوم آخوند جواب میدهد : كه ما دو طبيعت داريم ، يك طبيعتی است كهمسخر نفس است طوعا و يك طبيعتی است كه مسخر نفس است كرها . يعنیيك طبيعت داريم كه منبعث از ذات نفس و منشأ و معلول خود نفس است ،و يك طبيعت داريم كه معلول نفس نيست بلكه متحد و مرتبط با نفس استو اين همين است كه محسوس است ، ماده ايست كه مثلا از ماده منويه آغازمیشود و تدريجا تكامل پيدا میكند و مورد تعلق نفس قرار میگيرد .ايشان معتقد است كه ما با اين طبيعت محسوس و مادی خودمان يك طبيعتديگری هم مماثل و مشابه با آن داريم كه آن معلول و منشأ نفس است و ذاتینفس است و جدا ناشدنی از آن ، و اين همان چيزی است كه از آن به بدناخروی و يا بدن مثالی تعبير میكنند . هر انسانی همين حالا به موازات همينبدن يك بدن ديگر كه آن هم نوعی طبيعت است دارد و مثل همين بدن مادیجسمانی است ، يعنی دارای طول و عرض و عمق است . شرط جسمانی بودن غيراز ابعاد داشتن چيز ديگری نيست . تعريف جسم اين است كه : جوهری استكه دارای ابعاد است . آن بدن هم همين ابعاد را دارد و عينا مشابه باهمين بدن است و به ازاء آن است ، به ازاء سر ، سر و بازاء چشم ، چشم و. . . هر چه در اين طبيعت هست در آن طبيعت هم هست . و به حكم اينكهمنشأ به انشاء نفس است ، جزء ذات نفس هم هست ، و بيشتر جنبه صوریدارد و جدا ناشدنی از نفس است و با مردن هم همراه نفس و روح است كههمان بدن برزخی و اخروی است . طبيعت ديگر ، يعنی طبيعت مادی هم تا نفس در اين دنيا هست مسخر نفساست . ولی ذات اين طبيعت يك اقتضا دارد و تسخير برای او اقتضای ثانویبه وجود آورده است . او هم الان مطيع نفس است ولی مثل اينكه او را كرهامطيع |