گسيختگی را دارد ، و اين از هم پاشيدگی را او به " سيلان " تعبير كردهاست ، و گفته است اگر يك نفس بر عالم حكومت نمیكرد عالم از هممیپاشيد . ايشان همين تعبير را حمل بر حركت جوهريه میكند . از زنون هم چند جملهای نقل میكند كه هيچ دلالت ندارد ، ولی دأب مرحومآخوند است كه برای فرار از تنهائی كوشش میكند از حرفهای ديگران شاهدبياورد و بگويد كه ديگران هم اين نظر را داشتهاند . بعد جملهای از محيی الدين نقل میكند ، كه مراد او هم حركت جوهری نيستبلكه چيزی است شبيه به حركت جوهری . عرفا به حرفی قائل هستند كهمیگويند " تجدد امثال " . معنای اين تجدد امثال اينست كه عالم آنافانا نو میشود ، ولی نه به سبيل حركت ، حركت تجدد اتصالی است ، يعنیميان مراتب نو و كهنه يك وحدت اتصالی حكمفرما است . حرف عرفا براساس وحدت اتصالی نيست ، بلكه بر اساس اينست كه تجليات حق تعالیبطور مداوم بر عالم میريزد و عالم مرتب معدوم و موجود میشود . مولویمیگويد : " هر زمان نو میشود دنيا و ما " . و لهذا اينها فرقی مياندنيا و آخرت نمیگذارند ، در نظريه اينها فرقی ميان دنيا و آخرت نيست .در نظريه حكما حركت اختصاص به طبيعت دارد و اختصاص به عالم ماده دارد، و عالم غير مادی نمیتواند حركت داشته باشد ، و لذا اينها [ حكما ] درعالم غيب و عالم آخرت قائل به حركت نيستند . ولی نظريه عرفا شامل دنياو آخرت میشود بطوری كه در كلمات محيی الدين تصريح به دنيا و آخرت شدهاست . پس جمله محيی الدين هم تأييدی برای حرف ايشان نيست . |