رفته است ، به مطلب ديگری وارد شده است و سخن رنگ ديگری به خودشمیگيرد و میگويد : میدانيم كه حقيقت هر شیء فصل اخير آن چيز است ، يعنیاگر فصل اخير باشد تمام حقيقت شیء هست و اگر نباشد هيچ نيست ، نهاينكه جزئش نباشد . يعنی مادامی كه فصل اخير شیء باقی است هويت شیء همباقی است ( 1 ) . به نظر من ارتباط اين حرف با مسأله بقاء موضوع اين است كه مامیخواستيم هيولی را به تبع صوره ما محفوظ نگهداريم و آن صوره ما همانمواد بود ، يعنی مواد ثانويه نه اوليه ، يعنی هيولی مع جسميه ما باقیاست ، و اين كافی است در بقاء هيولی . حالا يك قدم جلوتر میرويم ومیگوييم : آن چيزی كه اصل و اساس است فصل اخير و صورت اخير است . چونصورت اخير هميشه باقی است ، هيولی با صورت شخصی واقعی باقی است . پساصلا در اينجا فرض صوره ما وجهی ندارد ( 2 ) . پاورقی : 1 - منطقيين میگفتند كه حد تام شیء با جنس و فصل هر دو است . اگر شیءرا به جنس تنها تعريف بكنيم حد ناقص است و اگر به فصل تنها هم تعريفبكنيم همين جور است . بعد حرف ديگری پيدا شده است كه فصل به تنهائیتمام حقيقت شیء است نه جزء حقيقت . برای اينكه فصل شامل تمام كمالاتگذشته هست و از آن جمله كمال جنس . يعنی اين جور نيست كه فصل ضميمهمیشود به معنای جنسی و در خود فصل معنای جنسی وجود ندارد ، همچنان كه درجنس معنای فصلی وجود ندارد ، نه ، اينطور نيست ، در ناطق معنایحيوانيت هم واقعا گنجانده شده است . بنابراين ما اساسا بايد حرف ديگریبزنيم ، و دعا كنيم هميشه سر فصل اخير سلامت باشد ! 2 - اين مطلب به نظر من همين طور است و سابقا هم نوشتهام و با آقایطباطبائی هم يك وقت در اين باره صحبت شد ولی ايشان قبول نكردند و دروقت نوشتن " نهايه الحكمه " میگفتند اين مسأله " حقيقه الشیء فصلهالاخير " از معضلات است ، نمیدانم بالاخره در كتاب نهايه الحكمه مطلبرا چگونه حل كردهاند . به نظر ما طبق اين بيان بايد در مسئله تشكيك درماهيت تجديد نظر كنيم بدون اينكه آن حرفی را كه حكما مثل شيخ و مرحومآخوند درباره تشكيك در ماهيت میگويند و اين را دليل بر اصالت وجودمیگيرند رد كرده باشيم . ما آن حرف را تأييد میكنيم كه تشكيك در ماهيت جايز نيست ، ولی درصورتی كه وجود > |