در و صندلی و كرسی كه ماده يكی است ولی صورتها مختلف است ، ماهيات واسمها هم مختلف است . فرض كنيد كه از چوب در و صندلی میسازيم اگر ازما بپرسند كه صندلی چيست ؟ میگوئيم : صندلی عبارت است از مقداری چوبكه برای آن شكل خاصی قرار دادهاند و محل نشستن است . يعنی اين ماده رابه اين شكل در آوردهاند . اگر اين ماده را از صندلی بگيريم و ماده ديگریبه جای آن بگذاريم ، ولی صورت همان باشد ، ماهيت تغيير نكرده است .اگر از فلز هم همين شكل را بسازيم میگوييم صندلی است ولی از ماده ديگر .صندلی بودن به صورت آن است ، نه به ماده . اگر صورت را بگيريم ولیماده همان ماده باشد ، ماهيت تغيير میكند . مثلا اگر چوب همين چوب باشدولی با آن شكل تخته سياه بسازيم ، ماهيت تغيير كرده است . پس صورت نياز به ماده دارد ولی نه ماده بالخصوص بلكه ماده ما . ايناست كه میگوييم در اين مركب ماده بنحو كلی و ابهام اخذ شده است ولیصورتش صورت بالخصوص اعتبار شده است ، و قوام ماهيت به صورت خاصاست ، و اگر صورت تغيير بكند ديگر آن شیء نيست و ماهيت خويش را ازدست میدهد . از اينجا است كه میگويند : " شيئيه الشیء بصورته لابمادته" . در باب ماهيت هم همين حرف را میزنند و میگويند : حقيقه الشیءفصله الاخير . اگر فصل اخير شیء باقی باشد ، حقيقت و ماهيت شیء باقیاست ولو اينكه عين آن اجناس و فصولی كه در سابق بوده است باقی نماند واجناس و فصول ديگری جای آن را بگيرد . برای اينكه آن حيوانی كه در ناطقاخذ شده است يك حيوان مبهم است ، يعنی در ناطق حيوان بايد باشد ولواينكه حيوانی كه الان موجود است با حيوانی كه قبلا بوده مختلف باشد .اين مطلب را ايشان در اينجا به مناسبت ضرورت بقاء موضوع در حركتجوهريه و حركت كميه میگويند ، كه موضوع در حركت جوهريه ماده مع صوره مااست . و ماده مع صوره ما يعنی ماده مع تشخص ما ، چون تشخص ماده بهصورت |