برهان است . اين برهان از راه ماده يا امكان و قوه و يا زمان نيست ،بلكه از راه غايت داشتن طبيعت است . اين را از برهانهای قبلی مختصرترذكر میكنيم . معمولا فلاسفه بحثی بسيار مفصل در باب علت و معلول ، در مورد غاياتدارند ، كه متأسفانه مرحوم آخوند در " اسفار " بحث غايات را خيلیمختصر آورده است ، در حالی كه شيخ اين بحث را چه در الهيات و چه درطبيعيات " شفاء " از مرحوم آخوند بهتر ذكر كرده است . مرحوم آخوندهمان بحثها را خيلی مختصر و به اشاره در " اسفار " آورده كه اگر كسیبحثهای " شفا " را نخوانده باشد ، درست متوجه مطلب نمیشود . البتهمرحوم آخوند قهرا روی مبانی خودشان در اين باره نكاتی دارند كه مرحوم شيخذكر نكرده است . ايشان میگويند : طبيعت ذو غايت است و بلاغايت نيست ، همان بحثعليت غائيه به مفهوم فلسفیاش است . يعنی هر قوهای كه در طبيعت استمتوجه به سوی غايتی است . در اينجا حرف مرحوم آخوند اينست كه : ايناصلی كه شما قبول داريد كه هر طبيعتی متوجه به سوی غايتی است ، اين باكون و فساد معتقد شما قابل توجيه نيست ، تنها با حركت جوهريه قابلتوجيه است . چون شما میگوييد كه ماده دارای يك صورتی است ، اين صورتمعدوم میشود يك صورت ديگر بجايش میآيد ، و همين طور صور متبدل میشوند. بنابراين فرض ، طبيعت نمیتواند غايت داشته باشد ، زيرا چيزی غايتدارد كه مغيا به سوی آن در حركت باشد ، و بخواهد به آن برسد . بلكه ،موجود ديگری كه اين صور را تبادل میكند میتواند غايت داشته باشد . مثلااگر يك مدرسهای سه نگهبان داشته باشد كه به نوبت در شبانه روز نگهبانیدهند ، اينها سه موجود جداگانه هستند كه هركدام برای خودشان يك غايتمثلا حقوق گرفتن ، میتوانند داشته باشند . شخص استخدام كننده اينهامیتواند از كار همه اينها يك غايت واحد داشته باشد . يعنی اگر اينهاغايت واحدی را محقق میسازند غايت واحد اينها نيست ، غايت واحد آنقوهای است كه ما فوق اينهاست . اينها نمیتوانند هر سه برای يك غايتكار بكنند |