نتيجهای كه از اين مقايسه بدست میآيد اين است كه آن امكان عين مسافتنيست ، چون الان امكان همان امكان است ، يعنی بين الحدين است همان بينالحدين است ولی مسافت نصف آن مسافت است ، سرعت هم غير از آن سرعتاست . و نتيجه ديگر اينكه امكان يعنی حالت بين الحدين عين سرعت همنيست ، زيرا سرعت در اولی و دومی يكی نيست ولی امكان و بين الحدين يكیاست . مثال سومی كه ذكر میكنند اين است كه : دو حركت را با يك سرعت فرضمیكنيم ، ولی دو حركتی كه با هم شروع نمیكنند . اتومبيل اول ساعت 12 ازتهران حركت میكند و اتومبيل دوم در ساعت يك بعد از ظهر از تهران حركتمیكند . سر ساعت دو هر دو متوقف میشوند . هر دو اتومبيل دارای يكسرعت هستند ولی اولی در ساعتی حركت كرده است كه دومی حركت نكرده وبلكه در يك ساعت بعد حركت كرده است . پس ماشين دوم نصف مسافت رادر نصف امكان اولی گذرانيده است نه در تمام امكان اولی . يعنی نصف ازآن امكان را اتومبيل دوم ساكن بوده و حركت نداشته است ولی به هر حال آنامكان اولی وجود داشته است ، يعنی در نيمی از آن امكان ، اتومبيل دومحركت نداشت و در نيم ديگر حركت كرد . نكتهای كه از اين مثال میفهميم اين است كه علاوه بر مغايرت امكان ومسافت ، امكان با حركت نيز يكی نيست . امكان عين حركت نيست ، زيرانيمی از اين امكان وجود داشته در حالی كه ماشين دوم در آن نيم ساكن بودهاست ، يعنی سكون آن بر نيمی از اين امكان منطبق است ، نه حركتش . ازاينجا میفهميم كه : ان فی الوجود كونا مقداريا فيه امكان وقوع الحركاتالمختلفه او المتفقه غير مقدار الاجسام و نهاياتها ، كشف میكنيم يك وجودمقداری را يعنی وجود يك مقدار را كه غير از مقادير اجسام است . مقداراجسام قار الذات است و اين مقدار غير قار الذات است . |