ناچار آن هم معلل میشود به اينكه آن هم اگر وجود نداشت علتش وجودنداشت . نقل كلام به آن علت میكنيم . بنابراين علل غير متناهی لازم میآيديعنی علل غير متناهی كه همه حادثند ، علل غير متناهی كه به علت قديممنتهی نشود ، زيرا اگر به علت قديم منتهی شود كه اشكال ديگری پيش میآيد. علل غير متناهی كه همه حادثند . اولا يك محالی در اينجا لازم میآيد كه در ساير تسلسلها لازم نمیآيد و آناين است كه ما اگر علل غير متناهی حادث را هم ممكن بدانيم سؤال بر جایخود باقی است . اگر تمام اين حادثها را به منزله يك واحد اعتبار كنيم، میتوانيم بگوئيم تمام اين علل غير متناهيه حادث ، چرا حادث شد ؟ چونفرض اين است كه قائليد كه در اين لحظه آن علل غير متناهی حادث شد ،ولی خود علل غير متناهی حادث ، باز امری حادث است . از اين هم میگذريم. از اين مطلب كه بگذريم ، میگوئيم آن علل غير متناهی يا مجتمعند يامتعاقب . اگر مجتمع باشند براهين امتناع تسلسل ، آن را باطل میكند . چونبراهين تسلسل امور لا يتناهی مجتمعه را باطل میكند . ولی فرض ديگر ايناست كه اين امور متعاقب باشند ، يعنی اينطور باشد كه زمان يك آن حدوثدارد و علت زمان در همان آن حدوث ، حادث نشده كه بعد بگوئيم علت اينچطور و علت علت اين چطور ؟ بلكه در آن قبل حادث است ، در آن قبلحادث شده . علت آن چطور ؟ باز علتش در آن قبل حادث شده . میتوان فرضكرد در آن قبل از آن يا در زمان قبل از آن ، بايد ببينيم چگونه میتواناين را تصور كرد ؟ دو جور و بلكه سه جور میتوان آنرا تصور كرد :فرض اول : اينكه بگوئيم اين در آن قبل حادث شده است و علتش در آنقبل از اين آن و علت او در آن قبل از اين آن ، و همين طور آن به آن پيشبرويم . فرض دوم : اينكه بگوئيم علت او در زمان قبل پيدا شده ، ولی زمانهائیكه از يكديگر منقطع و جدا جدا هستند . مثلا يك زمان يك ثانيهای كه واقعابريده شده از |