فلاشتماله علی الحدوث التجددی لا يمكن أن يكون مفارقا عن الماده و القوهالامكانيه ، فهو اما مقدار جوهر مادی غير ثابت الهويه بل متجدد الحقيقهأو مقدار تجدده و عدم قراره ( 1 ) . و بالجمله اما مقدار حركه أو ذی حركه ذاتيه ( 2 ) يتقدر به من جههاتصاله و يتعدد به من جهه انقسامه الوهمی الی متقدم و متأخر ( 3 ) . فهذاالنحو من الوجود له ثبات و اتصال و له ايضا تجدد و انقضاء ( 4 ) فكأنهشیء بين صرافه القوه و محوضه الفعل ، فمن جهه وجوده و دوامه يحتاج الیفاعل حافظ يديمه ، و من جهه حدوثه و انصرامه پاورقی : > ذو كميت ، حالا كم و ذو كميت را يك شیء حساب میكنيم و میگوييم اينيا جوهر است يا عرض . اين توجيه درستی نيست . به نظر من عبارت اينجوربوده : اگر به جای " و علی " " فعلی " بگذاريم و به جای " فاما "فقط " اما " بگذاريم ، بگوييم : " فعلی التقديرين " يعنی پسبنابراين دو تقدير ، يعنی در تقديری كه كميت باشد و در تقديری كه ذوكميت باشد ، در اين دو تقدير است كه " اما جوهر أو عرض " . پسبنابراين دو تقدير يا جوهر است يا عرض . يعنی در يك تقدير جوهر است ودر تقدير ديگر عرض . در اين صورت است كه توجيه مرحوم حاجی درست میشود. 1 - اگر بگوئيم مقدار خود جوهر است ، اشاره به مبنای خود آخوند استكه زمان را مقدار خود جوهر مادی میداند . يا مقدار تجدد آن جوهر است كهاين مبنای ديگران است كه زمان را مقدار حركت و تجدد جوهر میدانند نهمقدار خود جوهر . 2 - أيضا اشاره به دو مبنای خود و ديگران دارد . 3 - آن حركت يا ذی حركت ، متقدر میشود به زمان از جهت اتصالش ،زيرا يك امر متصلی است و به واسطه قابليتش به انقسام تعدد پيدا میكند. چون زمان ملاك انقسام است يكی از تقسيماتی كه حركت میپذيرد به اعتبارزمان است . 4 - روح مطلب برمیگردد به حركت توسطی و حركت قطعی . بنابر يك قولثبات و اتصال هست و تجدد و انقضاء اعتباری است . و بنابر قول ديگرتجدد و انقضاء حقيقی است و ثبات و اتصال اعتباری است . مرحوم آخوندمیخواهد بگويد هر دو حقيقی است . بعدا در وحدت و كثرت هم همين رامیگويد . ايشان وحدت و كثرت هر دو را حقيقی میداند . |