بالعرض ( 1 ) لما تقرر عندهم ان غرضها فی الحركه ليس أشياء سافله ( 2 )، فيكون مقاصدها و تخيلاتها صورا جوهريه أشرف من الجواهر العنصريه .و الثانی ( 3 ) : ان الوضع لكل جسم نحو وجوده أو لازم وجوده كما صرحوا (4 ) به ، و جميع أوضاع الفلك طبيعيه له لا أن بعضها طبيعی و البعض قسریاذ لا قاسر فی الفلكيات ، و قد علمت أن المبدأ القريب لكل حركه هیالطبيعه . و التحقيق أن طبيعه الفلك و نفسه الحيوانيه شیء واحد و ذاتواحده ( 5 ) ، فالحركه فی الوضع تقتضی تبدل پاورقی : 1 - " ما يتبعها " يعنی همين عناصر زمينی . 2 - يعنی ثابت شده است كه حركت افلاك به خاطر امور سفلی نيست ،بلكه به خاطر علوی است و آن غاياتی كه از حركات افلاك برای عالم سفلیايجاد میشود غايت بالعرض است و نه غايت بالذات . يعنی اگر عالمحركت میكند نه برای اين است كه تجدد اوضاع پيدا شود و مثلا در زمين گياهپيدا شود ، اين امور مترتب میشود ولی غايت آن نفوس فلكی پيدايش اينامور نيست . 3 - اين نقض دومی است كه مرحوم آخوند از عبارات شيخ آورده و آن رادليل بر حركت جوهريه گرفته است . 4 - مرحوم آخوند میگويد كه شيخ تصريح كرده كه وضع لازم وجود جوهر است .البته به مرحوم آخوند بايد گفت كه اگر شيخ چنين تعبيری آورده منظورشوجودی است كه لازم وجود ديگر است . 5 - در باب فلك يكی از مسائلی كه مطرح كردهاند اين است كه آيا فلكنفسی دارد و طبيعتی ؟ يعنی كثرتی از اين نظر در فلك وجود دارد ؟ حكماقائلند كه در فلك از اين جهت هيچ كثرتی وجود ندارد . در مورد حيوان وانسان میگوئيم كه حيوان طبيعتی مادی دارد كه به منزله صورت نوعيهای استكه بلا واسطه در بدن حيوان حلول دارد و نيز يك سلسله قوای نفسانی دارد كهاين قوای نفسانی در مرتبه عالیتر قرار گرفتهاند ، مثل قوای مختلف ادراكیو قوای مختلف تحريكی و قوای مختلف شوقی و امثال اينها . حكما در باب فلك قائلند كه سمع ، بصر ، ذوق ، شم ، شوق و اراده در آنوجود دارد ولی همه اينها به وجود واحد در فلك وجود دارد ، نظير آنچه درباب حس مشترك انسان گفتهاند كه انسان حس مشتركی دارد كه در آن قوهایوجود دارد كه مسموعات و مبصرات و مشمومات و . . . همه را با هم دركمیكند . در فلك نيز همان قوهای كه مسموعات را درك میكند با همان قوه > |