حدود كذلك ( 2 ) . و البرهان علی بقاء الشخص هاهنا كالبرهان علی بقاءالشخص هناك ، فان كلا منهما متصل واحد زمانی ، و المتصل الواحد له وجودواحد ، و الوجود عين الهويه الشخصيه عندنا و عند غيرنا ممن له قدم راسخفی الحكمه . و لو لم يكن الحركه متصله واحده كان الحكم بان السواد فی اشتداده غيرباق حقا ( 3 ) ، و كذا فی الصوره الجوهريه عند استكمالها ، و ليس الامركذلك ( 4 ) . و السر فيه ما مر من أن الوجود الخاص لكل شیء هو الاصل ( 5) ، و هو متعين بذاته ، و قد يكون ذا مقامات و درجات بهويته و وحدته وله بحسب كل مقام و درجه صفات ذاتيه كليه ، و اتفقت له مع وحدته معانمختلفه منتزعه ( 6 ) عنه متحده معه ضربا من الاتحاد . تفريع : فالحركه بمنزله شخص روحه الطبيعه كما أن الزمان شخص روحهالدهر . فالطبيعه بالقياس الی النفس بل العقل كالشعاع من الشمس يتشخصبتشخصها . پاورقی : 1 - همانطور كه برای سواد يك فرد و شخصی زمانی بود ، در حين حركتبرای جوهر هم همين طور فرد شخصی زمانی وجود دارد . 2 - در اين چند سطر آخر اشكالی عبارتی است . مرحوم آخوند فرمود : "كما ان للسواد عند اشتداده . . . و هو الجسم الاسود هو موضوع هذه الحركه" بعد میگويد " فكذلك للجوهر . . . " . انتظار اين است كه بعد از آنعبارت بگويد " پس برای جوهر هم يك فرد زمانی متدرج است و موضوع ماماده است با همين صورت جوهری اما صوره ما " . ولی اين را در عبارتدرست بيان نمیكند و به صورت ناقص توضيح میدهد . 3 - يعنی در توجيه بقاء و وحدت عددی ، بقای موضوع كافی نيست .4 - امر اينچنين نيست كه متصل واحده نباشد ، يعنی متصل واحده است .5 - بنابر اصالت وجود اين مطلب قابل توجيه است ، و بنابر اصالتماهيت چارهای جز اين نيست كه افراد را آنی بالفعل بدانيم و به فرد متصلنيز قائل نشويم ، و اگر به فرد متصل قائل نشويم گذشته از اينكه لازم میآيدغير متناهی محصور بين حاصرين باشد ، وحدت حركت هم محفوظ نيست .6 - يعنی از هر مرتبه ماهيتی انتزاع میشود . |