غير از وجود ملزوم است ، در اينجا ديگر معنی ندارد بگوئيم يك شیء لازمهآن است به معنی اينكه بینياز از علت است ، قابل داريم ولی فاعل نداريم. اين معنايش اين است كه يك امر ، حادث باشد و در عين اينكه حادثاست واجب الوجود نيز باشد . يك امر ، عارض شیء ديگر شود در عين اينكهاين شیء در ذات خودش امكان داشتن و امكان نداشتن آن را دارد ، ترجيح بلامرجح لازم بيايد و آن وجود پيدا كند . نه ، اين طور نيست . اين است كهدر آنجائی كه برای حركت موضوعی قائل هستيم ، يعنی در همه حركات عرضيه ،غلط است كه بگوئيم علت نمیخواهد . بله ، در حركت جوهريه اين حرف رازديم و گفتيم كه چون متحرك به نحوی است كه حركت از حاق ذاتش انتزاعمیشود ، متحرك كه جوهر است يك وجود سيال است ، در آنجا وجود حركتعين وجود متحرك است . لذا گفتيم حركت ، علت نمیخواهد . يعنی اين طورنيست كه متحركی داشته باشيم و حركتی و علتی بيايد به اين متحرك حركتبدهد ، آنطور كه به جسم يك حركت عرضی میدهيم . بلكه آن علت فقط علتاصل موضوع است ، همان علت متحرك ، علت حركت نيز هست كه در بحث ربطحادث به قديم اين موضوع تكرار میشود . پس اينكه در باب حركت بعضی میگويند : حركت لازمه متحرك است ، درحالی كه تصوری كه آنها از حركت دارند همين حركات عرضی است ، مثلامیگويند الكترون به دور هسته اتم حركت میكند و اين حركت لازمه ذاتشاست ! آن كس میتواند حركت را لازمه ذات متحرك بداند و برای حركتعلت قائل نباشد ، كه قبلا قائل به حركت جوهری شده باشد . وقتی قائل بهحركت جوهری شد ، در آنجا ديگر موضوع حركت و ما فيه الحركه دو چيز نيست. اختلاف متحرك و حركت اختلاف تحليلی و اختلاف عقلی است . يعنیهمانطور كه مرحوم آخوند در گذشته فرمود ، جاعل جعل میكند به جعل بسيط ،همان متحرك را . جعل او عين جعل حركتش نيز هست . |