بايد صورتی در كار باشد . در باب رابطه علت غائی با علت صوری ، شيخ ومرحوم آخوند بحث عميقی دارند كه با پيوستگی اين دو میتوان چنين گفت :اين صورت است كه متوجه غايت است ، و اگر هم ماده متوجه غايت باشد بهتبع صورت است . به هر حال شوق ماده به غايت را بدون شوق صورت توجيه نمیكند . تا قائلبه شوق صورت به غايت نشويم ، نمیتوانيم آنرا توجيه بكنيم ، و شوق صورتبه غايت جز با اينكه تمام صور يك صورت باشد ( و نه اينكه ايجاد وانعدام باشد ، بلكه لبس بعد لبس باشد ، نه خلع و لبس ) ، به طور ديگرقابل توجيه نيست . اين هم اشاره به سه چهار برهان ديگری كه برای اثبات حركت جوهريهمیتوان ذكر كرد . بيان تمثيلی در حافظ وحدت نظام متصرم طبيعت آنچه از مباحث اين فصل باقی میماند مطلبی است در آخر فصل با عنوان "تنبيه تمثيلی " كه اشارهای هم به آن میكنيم . اين " تنبيه تمثيلی "مطلب مهمی ندارد ، تنها يك تمثيل است و بازگشتی است به بحث بقاءموضوع . میگويد : در هر حركتی يك امر باقی وجود دارد و يك امر زائل ، يك امر ثابتوجود دارد و يك امر متصرم . همچنانكه میبينيم انسان دارای روح مجرد وبدن مادی هست و به اعتبار روح مجردش ثابت است و به اعتبار بدن مادیمتحول و متصرم و دائما در حال سيلان و ذوبان ، تمام طبيعت از اين قبيلاست ، با اين تفاوت كه جنبه ثبات انسان روح مجرد خودش است ، يعنیجنبه ثبات طبيعت انسان با خودش است . انسان يك موجود دو وجههای است: وجهه يلی الطبيعهای و وجهه يلی الربی و يلی الامری . به وجهه يلی الامریخودش ثابت است كه همان وجهه روح مجرد است ، به وجهه يلی الخلقيش كهوجهه بدنی باشد ، متصرم و متغير است . ولی موجودات ديگر ، جنبه يلیالامری آنها در خودشان نيست كه به منزله نفس و روحشان باشد ، بلكه يكموجودی است در عالم ديگر كه حافظ و نگهبان |