حاضر ذكر كرده اين است كه در " شفاء " نيز در ذيل بحث " لا يتقدم علیالزمان الا الباری " بحث " ربط حادث به قديم " آمده است . اين استدلال كه در اينجا به صورت رد نظريه متكلمين در باب مسبوق بودنزمان به عدم قبلی آورده میشود ، عين همان استدلالی است كه در ربط حادثبه قديم به شكل ديگری مطرح میشود . در باب ربط متغير به ثابت هم گفتيمو وعده داديم كه در ربط حادث به قديم مفصلتر بحث كنيم . و انشاء اللهشايد چنين توفيقی هم پيدا بكنيم . ربط حادث به قديم يك مسئله مشكل ومعضلی در فلسفه است . صورت مسأله اين است كه از طرفی میگوئيم انفكاك معلول از علت تامهمحال است ، اگر بگوئيم علت تامه وجود دارد محال است كه معلول وجودپيدا نكند . با اين مقدمه تكليف حادثها در اين عالم چه میشود ؟ اين حتیتوقف هم ندارد كه ما قائل به واجب الوجود بالذات ( به اين معنی كهقائل هستيم ) بشويم يا نشويم . به هر حال حادثهای عالم روی اين قاعده چهتكليفی پيدا میكنند ؟ لازم نيست همين زمان را مورد بحث قرار دهيم . يكامری مثلا زيد حادث را مورد بحث قرار میدهيم . فرضا در اين " آن "الف حادث شد ، میگوئيم چرا در اين " آن " حادث شد ؟ چرا در " آن "ها و زمانهای قبل بوجود نيامد ؟ آيا علت تامهاش در زمان قبل وجود داشتو وجود پيدا نكرد ؟ يا علت تامهاش وجود نداشت ؟ اگر علت تامهاش وجودداشت كه محال بود وجود پيدا نكند ، چون انفكاك معلول از علت تامه محالاست . ناچار بايد گفت علت تامهاش وجود پيدا نكرده ، و اگر جزء علل آنوجود داشته ولی علت تامه وجود نداشته است ، میرويم سراغ علت تامه ، يامیرويم سراغ آن جزء علتی كه وجود نداشته است ، میگوئيم اينكه در اين "آن " حادث شد برای اين بود كه علتش در اين " آن " تمام شده است ، وبه عبارت ديگر جزء اخير علت تامهاش در اين " آن " حادث شده است .میگويد ، نقل كلام میكنيم به آن جزء اخير علت تامه ، آن چرا در اين " آن" حادث شد و در هزار سال قبل |