تعبيراتی دارد كه معلوم است مقصودش همان نيست كه مرحوم آخوند استفادهكرده و عنوان اين فصل است و نيز حاجی در صدد توجيه و توضيح آن است .شيخ میگويد غرض در حركت ، خود طبيعت نوعی حركت نيست ، بلكه غرض ازهر مرتبهای از حركت يك مرتبه ديگر از حركت است . توضيح اينكه :شيخ در الهيات " شفاء " در باب قوه و فعل راجع به اشكال وارد شدهبه مبحث غايات بحثی طرح كردهاند كه : شما كه قائل هستيد هر چيز علتغائی دارد ، در مواردی كه غايات غير متناهی است چگونه تبيين میكنيد ؟مثالهای زيادی به عنوان نقض گفتهاند . يكی اينكه افراد هر نوع به عقيدهقدما غير متناهی است . مثلا زيد مولد عمرو است و عمرو هم مولد افرادديگر و همينطور . . . آيا نسل بعد غايت نسل قبلی است يا نه ؟ قهرا بايدبگوئيم كه غايت هر نسل ، نسل بعد است . حال نقل كلام به نسل بعد میكنيم، نسل بعد هم همينطور . پس به نسلی نخواهيم رسيد كه بگوئيم همه اينهامقدمه بودهاند برای آن و آن غايت همه است و آن ديگر غايت ندارد و نسلیبعد از آن نيست و مقطوع النسل است و آن كاملترين نسلها است و اساسافلسفه بوجود آمدن همه اين نسلها آن بوده است . و حال اينكه روی اصولی كهاينها قائل هستند اصلا نهايتی در كار نيست . شيخ در آنجا جواب میدهد كه اصلا اين اشتباه است كه هر نسلی را مقدمهبرای نسل بعد بدانيم و نسل بعد را غايت نسل قبل ، و غايت هر نسل را درخارج از وجود آن بدانيم . چون نسل بعد خارج از وجود آن است ، يعنی غايتزيد بوجود آمدن عمرو است كه خارج از او است و غايت عمرو هم بكر استكه خارج از او است . نه ، چنين نيست ، بلكه اينها غايت هستند ولیغايت بالعرض ، نه غايت بالذات . غايت هر انسان غايت طولی است ،غايت هر انسانی در طول خودش قرار گرفته نه در عرض . يعنی غايت انسان، انسان ديگری نيست كه در عرض او است . غايت او همان كمالاتی است كهخود او بايد به آن كمالات برسد . هر انسان ، برای يك سلسله كمالاتانسانی و معنوی و روحانی و جسمانی كه در استعدادش است |