و میگويند اصلا وجود ندارد . يكی از معانی " وحدت وجود " همين است كهعارف وقتی خدا را به عظمت میشناسد ، ديگر اصلا نمیتواند بگويد غير از اوموجود ديگری هست ، میگويد اگر وجود " او " است غير " او " هر چههست ، عدم است . سعدی هم وجود را به همين معنی میگويد . بعد میگويد :
| توان گفتن اين با حقايق شناس |
| ولی خرده گيرند ، اهل قياس |
حقيقت شناسان میفهمند كه من چه میگويم اما افرادی كه به قول او همقياسند عيبمیگيرند كه وحدت وجود يعنی چه ؟ !
| كه پس آسمان و زمين چيستند |
| بنی آدم و ديو و دد كيستند |
اگر غير خدا چيزی نيست ، پس زمين چيست ؟ آسمان چيست ؟ بنی آدمچيست ؟ ديو و دد چيست ؟
| پسنديده پرسيدی ای هوشمند |
| جوابت بگويم درايت پسند |
| كه خورشيد و دريا و كوه و فلك |
| پری و آداميزاد و ديو و ملك |
| همه هر چه هستند از آن كمترند |
| كه با هستيش نام هستی برند |
میگويد من نمیگويم آسمان و زمين و انسان وفرشته وجود ندارند كه وقتیمیگويم خدا هست و غير خدا نيست ، تو بگوئی من منكر اشياء ديگر شدهام .نه ، وقتی او را بعظمت شناختم ، غير او