غافل نبود ، درد ديگران را احساس ميكرد . چنانكه ساير اركان انسانيت راهم داشت . مكتب ديگر میگويد : معيار انسانيت " اراده " است ، اراده مسلطكننده انسان بر نفس خود . به عبارت ديگر معيار انسانيت ، تسلط انساناست بر خود ، بر نفس خود ، بر اعصاب خود ، بر غرائز خود ، بر شهواتخود ، به طوری كه هر كاری كه از انسان صادر میشود بحكم عقل و اراده باشدنه به حكم ميل . فرق است ميان ميل و اراده . ميل در انسان يك كشش است، يك جاذبه است ، جنبه بيرونی دارد يعنی رابطهای است بين انسان و شيئیخارجی كه آن شيئی انسان را به سوی خودش میكشد . مثل آدم گرسنه كه ميل بهغذا دارد ، اين ميل يك جاذبه است كه انسان را به طرف خود میكشد ، يامثلا تمايل جنسی يك جاذبه است ، يك ميل است كه انسان را بسوی خودمیكشد . حتی خواب هم همينطور است ، خواب انسان را بسوی خودش میكشاند، انسان به سوی آن حالتی كه نامش خواب است كشيده میشود . ميل به جاه ومقام ، شهوت جاه ومقام ، انسان را به سوی خودش میكشاند و امثال اينها .ولی اراده بيشتر جنبه درونی دارد . بر عكس ميل است ، انسان را ازكششاميال آزاد میكند . يعنی اميال را در اختيار انسان قرار ميدهد . هر طوركه اراده میكند ، كار میكند نه هر طور كه ميلش بكشد . تابع تصميم و فكربودن غير از تابع ميل بودن است . اين ، نوعی تسلط بر اميال است . اگرتوجه كرده باشيد ، علمای اخلاق ، اخلاقيون قديم ما بيشتر تكيهشان روی مسئلهاراده بوده است . اراده حاكم بر ميلهای انسان . میگفتند معيارو ميزانانسانيت ، اراده است . حيوان ، |