كند و به كشورهای ديگر سفر نكند نيز روح انسان را ضعيف و زبون بارمیآورد . اگر انسان توفيق پيدا كند كه به مسافرت برود ( خصوصا با سرمايهای علمیكه در حضر كسب كرده است زيرا اگر انسان ، خام به سفر برود استفادهاینخواهد كرد ) و ناديدهها را ببيند و بر گردد بسيار مؤثر خواهد بود . آناثری كه سفر روی روح انسان میگذارد ، آن پختگیای كه مسافرت و هجرت ازوطن در روح انسان ايجاد میكند ، هيچ عامل ديگری ايجاد نمیكند حتی كتابخواندن . اگر انسان مثلا به كشورهای اسلامی نرود و بگويد به جای اينكه به اين همهكشور بروم و مطالعه كنم ، كتاب میخوانم ، به نتيه مطلوب نخواهد رسيد .شك نيست كه كتاب خواندن خيلی مفيد است ولی كتاب خواندن هرگز جایمسافرت را كه تغيير جو و محيط دادن و از نزديك مشاهده كردن است ،نمیگيرد . در قرآناياتی داريم كه امر به سير در ارض كرده است « قلسيروا فی الارض »( 1 ) يا : « ا و لم يسيروا فی الارض »( 2 ) . مفسرينتقريبا اتفاق نظر دارند كه مقصود ، مطالعه تاريخ است . ولی قرآن برایمطالعه تاريخ به خواندن كتابهای تاريخی توصيه نمیكند بلكه دعوت بهمطالعه آثار تاريخی میكند كه اين صادقتر ازمطالعه كتب تاريخی است . چونسفر است و فايده سفر را همراه خود دارد . سفر چيزی است كه غير سفر جایآنرا نمیگيرد . شعری در ديوان منسوب به اميرالمؤمنين علی ( ع ) هست كهمیگويد :
پاورقی : 1 - سوره نحل ، آيه . 69 2 - سوره روم ، آيه . 9 |