ما علی ( ع ) را كه شير خدا ميدانيم ، مرد خدا میدانيم ، چون در دوجبهه از همه مردتر بود . يكی جبهه بيرونی ، اجتماعی ميدانهای مبارزه ، كههر پهلوانی را به خاك میافكند و از آن مهمتر ، جبهه درون خودش ، كه برخودش مسلط بود . ارادهاش بر هر ميلی ، بر هر شهوتی ، بر هر انديشهایحاكم بود . اين داستان كه مولوی آنرا در مثنوی آورده ، چقدر ازنظر مردیوقوت اراده ، فوق العاده است . چه تابلوی عالی و لطيفی است كه يكجوان بيست و چهار پنج ساله ، دشمن بسيار نيرومند خودش را به خاكافكنده است ، میرود روی سينهاش مینشيند تا سرش را از بدن جدا كند . اوبه صورت علی ( ع ) تف میاندازد . طبعا علی ناراحت میشود . موقتا ازبريدن سر او صرف نظر میكند . چند لحظهای قدم میزند ، بعد بر ميگردد .دشمن میگويد چرا رفتی ؟ میگويد : برای اينكه اگر در آن حال سر ترا بريدهبود ، به حكم خشم خودم بريده بودم نه برای انجام وظيفهام و در راه هدفم ودر راه خدا . اين قدر آدم بر خودش ، بر اعصاب خودش ، بر خشم خودش ،بر رضای خودش مسلط باشد ! در موضوع حريت و آزادی بوديم . اين اسلام عجيب است ! در همه اينموارد حرفش را گفته است . در نهج البلاغه در وصيتنامهای كه علی ( ع ) بهفرزندشان امام حسن (ع) نوشتهاند ، آمده است : « اكرم نفسك عن كل دنية »، خودت را ، جان خويش را از هر كار پستی برتر بدان . تن به كار پستمده كه جان تو بالاتر از كارهای پست است . « فانك لن تعتاض مما تبذلمن نفسك عوضا » به جای آنچه كه از جان خودت در مقابل شهوات میپردازی ،چيزی دريافت نمیكنی . آنچه |