خودش محكوم طبيعت خودش است . علم او چطور ؟ علم ، آگاهی و چراغ است. او در حالی كه محكوم طبيعتش است ، چراغ علم را در دست دارد . آنوقتتفاوتش با حيوان در اين جهت میشود كه شعاع آگاهی حيوان برای تأمينغرائزش ضعيف ومحدود به زمان و مكان خودش است ولی آگاهی به انسانقدرت میدهد به طوری كه بر زمان گذشته اطلاع پيدا میكند ، زمان آينده راپيش بينی میكند ، از منطقه خودش خارج میشود و به منطقههای ديگر میرودتا آنجا كه از كره خودش هم خارج میشود و به كره ديگر میرود . ولی مسئله خلق وخوی يك امر ديگر است ، غير از مسئله آگاهی است .بهعبارت ديگر آگاهی به آموزشهای انسان ارتباط پيدا میكند وخلق و خوی بهپرورشهای انسان . اگر بخواهند به انسان آگاهی بدهند بايد اورا آموزشبدهند و اگر بخواهند به انسان خلق و خوی خاص بدهند ، بايد او راهمانگونه تربيت كنند ، عادت و پرورش دهند واين يك سلسله عوامل غير ازعامل آموزش میخواهد به اين معنی كه عامل آموزش ، شرط پرورش هست ولیشرط لازم است نه شرط كافی . نظريه اول كه معيار انسانيت را تنها دانش میدانست خيال نمیكنم كهچندان قابل باشد بعد عرض میكنم كه چه اشخاصی همين نظريه را دنبالكردهاند . ولی نظريه دوم كه سراغ خلق و خيو میرود طرفداران بيشتری دارد .اما تازه اين مسئله مطرح است كه كدام خلق وخوی معيار انسانيت است . دراينجا هم چند نظريه است . يكی اينكه آن خوئی كه معيار انسانيت است ،محبت است ، انساندوستی است وما در |