و اما آن گروهی كه به وجود عينی زمان قائلند ولی آن را جوهر نمیدانند وبلكه عرض میدانند ، زمان را عرض غير قار میدانند و عرض غير قار بهحركت منحصر است ، و گفتهاند كه زمان عبارت است از حركت و حركتعبارت است از زمان . ما بعدا خواهيم گفت كه ديگران چه گفتهاند .از زمان ارسطو اين حرف مطرح شد كه زمان مقدار حركت است ، نه جوهرمادی است نه جوهر مجرد و نه يك عرض غير قار و نه خود حركت ، بلكهعبارت است از مقدار حركت . اين نظريه را فلاسفه اسلامی قبول كردهاند بااين تفاوت كه ارسطو و بوعلی زمان را مقدار حركت وضعی فلك به دور خودمیدانستند ولی پاورقی : > سخنها گفته شده است ، آنچه قدر مسلم است اين است كه به اين معنینمیشود حمل كرد كه " الله " همان دهر است و دهر مساوی است با الله .نه از جهت آنچه كه ما اعتقاد داريم ، بلكه با آيات قرآن تطبيق نمیكند .چون آيات قرآن وقتی در مقام نقل رأی منكران خداست به اين عبارت تعبير میفرمايد كه : " ما هی الا حيوتنا الدنيا نموت و نحيی و ما يهلكنا الاالدهر »" ( جاثيه / 25 ) . بعضی در معنای حديث گفتهاند كه : مقصود اين است كه چرا روزگار را سبمیكنيد ، در موقع پيش آمدن يك حادثهای كه برای شما ناپسند است روزگاررا سب میكنيد . از آن جهت روزگار را سب میكنيد كه او را مسبب اصلی وعله العلل حوادث دانستهايد . در حالی كه يك موحد ، عله العلل حوادث راخدا میداند . در واقع وقتی روزگار را سب میكنيد عله العلل را سب میكنيد. عله العلل خدا است نه روزگار . اينكه ابا عبدالله عليه السلام میفرمايد: " يا دهر أف لك من خليل » " يعنی تو خليل بدی هستی . خليل بدیهستی غير از اين است كه ذات تو بد است . اگر بگويند فلان شخصی طبيببدی است ، به اين معنا نيست كه خودش هم بد است . روزگار را خدا خليلانسان قرار نداده است . كسی كه به روزگار تكيه كند و او را خليل خودشقرار دهد اشتباه كرده . بعضی ديگر گفتهاند اين حديث از مجعولات ذروانيه است . ذروانيه فرقهای |