توقف حركات كيفی بر حركات أينی اما حركات كيفی ، آنها هم از همين قبيل است و بدون حركات أينی متحققنمیشود ، برای اينكه تا در ناحيه علت حركات كيفی يك تغيير پيدا نشود ويك نقل و انتقالی رخ ندهد ، باز حركت كيفی پيدا نمیشود ، ولو اينكه يكعلت معدهای از خارج به آن نزديك بشود تا حركت كيفی پيدا بشود .مثلا درست است كه جوهر علت سرخی رنگ سيب است ، اما باز يك سلسلهعلل معده در كار هست ، و اجزاء عالم مكتفی به ذات نيستند . در گذشتهگفتيم كه جوهر علت حركات عرضيه است ، ولی مقصود اين نيست كه يك شیءكه جوهر ذاتش علت حركاتش هست ، از غير خودش كه علل عرضی میباشندبینياز است ، بلكه باز نيازمند به يك سلسله علل معده است . مثلا اگردرختی را مجزا در نظر بگيريم ، بدون اينكه نوری در كار باشد و هوايی دركار باشد ، نمو هم در كار نيست . و از اينجا معلوم میشود كه تا يكسلسله حركات أينی در ناحيه علل معده رخ ندهد ، عليت جوهر اشياء برایحركات كيفی آنها به تحقق نخواهد رسيد ، و حركت كيفی وجود نخواهد داشت. پس حركت كيفی هم متأخر از حركت مكانی است و متوقف بر آنست .توقف حركات مكانی بر حركت وضعی اما خود حركت مكانی هم از حركت وضعی متأخر است ، برای اينكه حركتمكانی به سه قسم است : يا مستقيم است يا منعطف است يا راجع . مستقيماين است كه شیء روی يك خط مستقيم حركت بكند الی مالا نهايه له . منعطفآنست كه شیء روی خط منحنی حركت بكند . راجع حركتی است كه رفت وبازگشت داشته باشد ، مثل سنگی كه روی خط مستقيم میرود به بالا و بعدبرمیگردد . حركت مستقيم غير متناهی وجود ندارد ، چون قائل به تناهیابعاد هستند . پس هر حركت مسقيمی |