دارند ، و گروه دوم طبعا وضع زندگیشان آنها را روشنفكر میكند ، و مسألهروشنفكری ما سوای مسأله سواد و معلومات و اين حرفهاست و هيچ به سواد ومعلومات مربوط نيست از نظر اينها ممكن است كسی بیسواد باشد و روشنفكر، و ممكن است با سواد باشد و تاريك فكر مبارزه قهرا در میگيرد ( بازقهرا در میگيرد ) ، شكل قهری دارد بدون اينكه هدف داشته باشد ، جبری وقهری صورت میگيرد آنچنان كه عوامل مكانيكی تأثيرشان جبری و قهری است ،اگر شما سه كيلو بار را در يك كفه ترازو بگذاريد و دو كيلو و نهصد و نودو نه گرم را در كفه ديگر بگذاريد ، و بعد التماس كنيد كه آقا اين يكگرم ديگر چيزی نيست ، خواهش میكنم بلند شو ، او بلند نمیشود ، اوحسابش مشخص است ، تا آن يك گرم ديگر را در آن كفه ترازو نگذاريد محالاست بلند شود پس يك مشخص تأثير عوامل مكانيكی ، جنبه قهری و جبری آنو مشخص ديگرش جنبه بیهدفی آن است اين كفه كه بلند میشود هدف ندارد ،كشيده میشود ، زور بالايش میآيد ، نه اينكه هدف دارد و میخواهد به آسماننزديك شود . قهرا اين [ امر ، يعنی تقسيم جامعه به دو گروه مرتجع و روشنفكر ] بهمبارزه كشيده میشود ، ولی ابزار توليد جديد بالاخره كار خودش را میكندابزار كهن تلاش میكند در جهت حفظ وضعی كه قابل نگهداری نيست ، كهنهاست و به حكم طبيعت و قانون طبيعت محكوم به زوال است اين نيروی جديدقهرا بر او پيروز میشود و او را شكست میدهد دو مرتبه ابزار توليد تكاملپيدا میكند ، و باز همان وضع تكرار میشود : " تز ، آنتیتز ، سنتز "بنابراين نظريه ماركسيسم بر اساس همبستگی اجزاء و گروهها و افراد جامعهاست اما همبستگیای كه از حد همبستگی مكانيكی تجاوز نمیكند اين يك نوعهمبستگی است . يك نظريه ديگر [ درباره تركيب جامعه ] هست و آن اين است كه : بهمعنی واقعی نه به صورت شعر و مجاز "
" يعنی واقعا جامعه حكم يك پيكر را دارد و يك حيات بر جامعه