فرموديد كه اين ميل به تكامل در تمام موجودات هست . اين اصل فلسفی است ، ديگر وارد آن بحث نشويم آن مقداری كه مربوط بهانسان هست قدر مسلم اين است كه در انسان چنين چيزی هست . قدرت اكتساب ، فراگيری و تربيت شدن ، غير از بيان و نوشتن و ميل بهكمال است ، باز خودش يك . . . . . اين دو به همديگر بستگی دارد ، يعنی از يك طرف انسان قدرت بيان داردو از طرف ديگر قدرت فراگيری دارد درست است ، اينها با همديگر توأماست و الا مثل اين است كه انسانی بخواهد با الاغ حرف بزند اگر از يكطرف قدرت بيان باشد و از طرف ديگر قدرت فراگيری نباشد كه فايده ندارد. عامل ديگر ، اختراعات دانشمندان است اين را شايد ما امری مستقل ازدانش بشری به حساب نياوريم ، يعنی شعبه ای از دانش بشری است ، اثريك سلسله دانشهای بشری است دانشهای بشری مختلف است بسياری از دانشهانتيجه اش اين نيست كه ابزاری در خارج ساخته شود ، مثل دانشهای ادبی ،فلسفی ، ولی يك سلسله از دانشهای بشری نتيجه اش اين است كه انسان رابر طبيعت مسلط میكند دانش است كه انسان را بر طبيعت مسلط میكند ،يعنی قوانين طبيعت را به انسان میشناساند اينكه میگويند آگاهی منشأتوانايی است ، "
" ، يكی از شاهدهايش همين است انسان وقتی كه طبيعت را بشناسد ، ازقوانين طبيعت برای تسلط بر طبيعت استفاده میكند ، كه ابزارسازی انسانهمين است ، و اين نتيجه نوعی از دانش انسان است كه به مرحله عمل درمیآيد اين را شايد نشود يك عامل مستقلی شمرد ، مگر اينكه كسی بگويد درميان دانشهای بشر فقط دانشهايی سبب تقدم و تحول تاريخ شده اند كهدانشهای طبيعی بوده اند : علم