فلسفه ، مسائلی هست كه طبق آن مسائل به يك اعتبار همان " الخير فيماوقع ) ) را در جميع حوادث بايد گفت چون مسأله " نظام احسن " كه درهستی میگويند معنايش عالیترين نظام ممكن است وقتی میگويند " عالیتريننظام ممكن " بنابراين واقعيتی كه نبايستنی باشد و با اين كه نبايستنیبوده است معذلك باز وقوع پيدا كرده است ، با اصل نظام احسن و با اصل" « الذی احسن كل شیء خلقه »" ( 1 ) جور در نمیآيد . جواب اين اشكالچيست ؟ اين البته مطلبی است كه به مسائل فلسفه مربوط میشود نه به اينجاهمين قدر اجمالا گفتم برای اين كه توجه به اين مسأله داشته باشيد ولی ازنظر مسأله تكامل تاريخ قضيه به همين شكل قابل حل است چون واقعا هم همينجور است منتها اينجا بايد ما اين مسأله " بايد " ها را تحليل كنيم كهاصلا اين " بايد " ها از كجا پيدا میشوند ؟ اين كه ذهن ما در مقابل "هست " ها ، " بايد " ها خلق میكند ، اين بايدها از كجا پيدا شده است؟ با تحليل اين بايدها آن مشكلات هم در جای خودش حل میشود كه حال آن يكمسأله كلی و مسأله ديگری است . اين كه تكامل را در مجموع بايد حساب كنيم و در كليه ابعاد بايد ملاحظه |