جامعه است كه به كسری و كاستی میرسد ، جامعه بايد درست بشود ، آن همانكمالش است و كمالش چيز ديگری نيست البته در اينجا خيلی مسائل ديگرمطرح است مثلا نظريه روسو هم تقريبا چنين نظريه ای است روسو معتقد استكه جامعه به طور كلی انسان را فاسد میكند ، چون او نظريه طبيعی دارد ومعتقد است كه انسان در طبيعت ، كامل است و در جامعه فاسد میشود يعنیانسان در طبيعت ، خودش است با حقيقت خودش ، در جامعه كه میآيد جامعه، انسان را فاسد میكند از نظر روسو انسان مدنی بالطبع نيست بلكه منفردبالطبع است ، اجبارا اجتماع را انتخاب كرده و همين انتخاب اجباری اورا فاسد كرده است و هر چه انسان بتواند به طبيعت برگردد به سوی كمالباز میگردد پس مدينه فاضله و جامعه ايدآل جامعه ای است كه فرد تا آخرينحد ممكن ، اصالت و استقلال و رابطه خود را با طبيعت حفظ كند و كمتر تحتتأثير جامعه قرار گيرد . غرضم اين جهت بود كه ما میبينيم اين مسأله كه كمال فرد در چيست ، وبه عبارت ديگر كمال انسان قطع نظر از جامعه در چيست ، هنوز مشخص نشدهاين آقايان كه مسأله پيشرفت را كه همان مسأله تكامل است و خودشان همگاهی میگويند تكامل مطرح میكنند اولا بگويند كه كمال انسان به چيست ؟ ( 1) تا اندازه ای الكسيس كارل در كتاب " انسان موجود ناشناخته " در اينزمينه بحث كرده كه برای اين مسأله به آنجا هم بايد مراجعه كرد ويلدورانت هم در يكی دو بخش از كتاب " درسهای تاريخ " در اين زمينهخوب و مفصل بحث كرده است كتاب " جدال با مدعی " نيز همين بحثتكامل را مطرح كرده ، ولی هيچكدام از اينها سر رشته مطلب را به دستنداده اند كه اين پيشرفت كه ما میگوييم يعنی چه ؟ اينها اول بايد دربارهخود پيشرفت ( تكامل ) سخن بگويند ، مثلا بگويند كه مقصود ما از تكامل ايناست كه در رابطه انسان با طبيعت هر چه بيشتر پاورقی : . 1 تا كمال مشخص نشود و تا مقصد و راه مشخص نشود تكامل معنی ندارد . |