درست است ، اين همان قول به فطرت است حرف درستی است ، به اينمعنا كه يكوقت هست كه نسبت فرد و اجتماع را به منزله انسانی كه لباسبه تنش میكنند [ در نظر میگيريم ] او پيكره ای است كه شما هر لباسی بهتنش بكنيد همان لباس را میپذيرد ، يعنی در اينجا بدن نمیخواهد تبديل بهلباس بشود [ بلكه میخواهد آن را بپذيرد ] اگر بدن بخواهد تبديل به لباسبشود يك راه معين دارد . فرق بين تربيت و صنعت چيست ؟ تربيت يعنی پرورش دادن استعدادهایدرونی مربی بيش از صدی پنجاه تابع موضوع تربيت است يعنی مربی بايداستعدادهای موضوع تربيت را بشناسد ، در جهت استعدادهای او كار كند و اورا رشد بدهد ، مثل يك گلكار است ، يك گلكار نمیتواند طبيعت گلشمعدانی يا گل ياس را عوض كند ، از شمعدانی ياس بسازد و از ياسشمعدانی ، بلكه كوشش میكند با تجربيات خود ، طبيعت آن گل را بشناسد كهاين را از چه راه وارد بشويم بهتر میتوانيم شكوفا كنيم ، و آن را از چهراه وارد بشويم بهتر ، و در مورد هر كدام ، از استعدادها و فطريات خودشاستفاده میكند اين ، كار تربيت است . ولی كار صنعت مثل كاری است كه نجار روی چوب میكند درست است كهكاری كه نجار روی چوب میكند روی آهن نمیتواند بكند ، ولی اين به معنایآن نيست كه استعدادهای چوب را پرورش میدهد ، يعنی اگر از اين چوب "در " میسازد اينجور نيست كه اين چوب خودش به سوی " در " شدن درحركت است ، او كوشش میكند قانون " در " شدن آن را بشناسد و آن را درراه خودش كمك كند ، بلكه صورتی را كه دل خودش میخواهد بر اين چوبتحميل میكند صنعتگر هميشه فكر خودش را بر موضوع صنعتش تحميل میكند فرقموضوعات اين است كه بعضی موضوعات ، فكر صنعتگر بهتر بر آنها تحميلمیشود و بعضی كمتر مثلا از آلومينيم يا پروفيل میخواهند " در " بسازند ،اين بهتر قابل تحميل است و آن |