سه جبهه پيدا میكند : آزادی از محكوميت طبيعت ، آزادی از محكوميتانسانهای ديگر ، و آزادی از محكوميت به قول عربها حافز ، يعنی انگيزههای درونی خود . اگر ما بعضی از اين امور را ملاك پيشرفت بگيريم به سادگی میشود گفتتاريخ متكامل است مثلا اگر ما قدرت را بالخصوص در نظر بگيريم بسياری ازجامعه ها را بايد گفت " جامعه های پيشرفته " ، مخصوصا جامعه های غربیمثل آمريكا ، چون قدرتشان [ نسبت به گذشته ] خيلی بيشتر است ، مثلا ازنظر ثروت [ قدرتشان نسبت به گذشته ] خيلی بيشتر است ولی اگر مثلا جنبههای انسانی را در نظر بگيريم قدری كميت آنها لنگ میشود ، يعنی خودغربيها نيز ديگر مدعی پيشرفت نيستند مسأله ای كه در اينجا طرح كرده استتحت عنوان " انحطاط غرب " كه اكنون مسأله مهمی در دنيا شده است و آنرا طرح میكنند ارتباطی با مسأله قدرت ندارد در حالی كه غرب از نظرتكنيك روز به روز پيشتر میرود ، همواره صحبت از انحطاط غرب است ، وتازه غرب نه فقط با معيار ارزشهای اخلاقی انحطاط دارد [ بلكه با برخیمعيارهای ديگر نيز انحطاط دارد ] بگذار انحطاط داشته باشد در شرايطی كهروز به روز از نظر فنی قوی تر و مجهزتر میشود ، در حال انحطاطی است كهمنجر به سقوط آن خواهد شد ، و به همين دليل اينها را بايد انحطاط گفت ،يعنی از درون خودش ، خودش را دارد میخورد و همين سبب اضمحلال و فنا وسقوطش خواهد شد ، ( 1 ) كه مؤلف اين كتاب پاورقی : > نمیتوان خلاصه كرد آزادی معنوی صرفا جنبه تخليه دارد برخی از ارزشهاجنبه تحليه و اثباتی دارد ، مثل ايثار ، مهربانی ، خدمت تقوا شرط اساسیساير ارزشهاست ولی تمام ارزش نيست . . 1 ارزش امور معنوی در حدی است كه يك جامعه با همه قدرتها و ثروتهاو امكانات و علوم و فنون از درون پوك و خالی میشود و خطر سقوط آن راتهديد میكند . سولژ نيتسين به نقل امير طاهری در مقاله " از مجمع الجزائر گولاك . .. " در كيهان . . . [ میگويد : " غرب ] به دو مصيبت گرفتار است و بههمين جهت تهديد به سقوط میشود : يكی خلا آرمانی ، ديگر : جهنم خوشيها "اين خلا آرمانی كه او میگويد مربوط میشود به مسأله ای كه ما در كتاب قيامو انقلاب مهدی ( ع ) طرح كرديم كه تكامل انسان در جهت رهايی از وابستگیبه طبيعت بيرونی و درونی و انسانهای ديگر و به سوی وابستگی به عقيده وآرمان بوده و خواهد بود . |