ما دو تاريخ داريم ، يكی وجود عينی تاريخ ، يعنی همان حركتی كه درجامعه بشری وجود دارد ، و ديگر تاريخ به معنی علم تاريخ يكوقت هست كهما تاريخ به معنی جريان عينی موجود در جامعه را تعريف میكنيم ، در اينصورت بايد عبارتمان چنين باشد : " جريان تكاملی تاريخ ، پيشرفت به سویآزادی است " ( او تكامل را در آزادی میداند ) و يك وقت تاريخ به معنیعلم تاريخ را كه به صورت يك دانش در كتابها ثبت میشود تعريف میكنيمدر اين حال بايد بگوييم " علم تاريخ يعنی علم پيشرفت به سوی ادراكآزادی " ، علمی كه بتواند ادراك ما را نسبت به آزادی بيشتر كند ( چونجريان تاريخ همان جريان آزادی است ) به اين جهت علم و ادراك ماپيشرفت بيشتر بدهد قهرا بايد گفت هدف تاريخ آزادی است . ( آكتون چنينحرفی زده است ) . بنابر نظر ماركسيسم ، تاريخ حركتی يكنواخت دارد و رجوع در تاريخ معنیندارد يك موجود زنده طبيعی مثلا يك گياه هر روز نسبت به روز قبلش رشدبيشتری دارد ، يعنی اينطور واقع نمیشود كه يك گياه برسد به يك مرحله ودوباره برگردد به مرحله قبل يك نهال امسال ، سال آينده رشد بيشتری دارد، سال بعدش رشد بيشتر دارد و ، ديگر نمیشود در سال چهارم باز گردد بهحال سال اول درباب تاريخ هم نظريه ماركسيستها چنين است كه جامعه در هروضعی از وضع قبلی خود متكامل تر است ، چرا ؟ زيرا تكامل را به صورتتضاد توجيه میكنند كه جامعه در هر وضعی كه هست در درونش تضادی برقرارمیشود و اين تضاد ، ميان عوامل نو و پيش برنده و عوامل كهنه و مرتجعمیباشد ، و اين مبارزه شدت پيدا میكند و در نهايت امر جبرا به سودعوامل پيشرو خاتمه پيدا میكند و هيچگاه امكان ندارد كه به سود عواملمرتجع به پايان برسد ممكن است اين عوامل ، پيروزی عوامل پيشرو را تأخيربياندازد ولی هميشه به |