نكرده . ممكن است ما از اين بن بست به شكل خاصی نجات پيدا كنيم ،بگوييم اگر تكامل را به اين شكل توجيه كنيم و بگوييم هر چه واقع شد ولوجزئیترين حوادث ، همان بهترين شكلی است كه بايد واقع بشود كه بعد شمابگوييد اين نه درباره گذشته صحيح است و نه درباره نقش انسان در آيندهايراد وارد است ، ولی ما قبلا گفتيم كه تاريخ ترقی دارد و انحطاط دارد ،پيشروی دارد ، توقف دارد و عقبگرد دارد ، انحراف به راست دارد وانحراف به چپ دارد ، ولی در مجموع ، تاريخ متكامل است گفتيم مثل قافلهای است كه در حركت باشد اين قافله يكسره به سوی مقصد حركت نمیكند ،چند ساعت هم يك جا متوقف میشود يك وقت هم راه به گونه ای است مثلخيلی از راههای ايران كه گاهی انسان مقدار زيادی بايد به طرف مبدأ و دوراز مقصد برود ، مثلا راه دور يك كوهستان میپيچد به طوری كه مقدار زيادیاز مقصد دور و به مبدأ نزديك میشود ولی بعد برمیگردد پس گاهی بازگشتهم هست اما سخن در اين است كه اگر معدل گيری كنيم ، در مجموع حوادثی كهپيش میآيد حاصل جمع و معدل مجموع چيست ؟ آيا در معدل مجموع ، جامعهتكامل پيدا میكند يا تكامل پيدا نمیكند ؟ اگر اين سخن را بگوييم مشكل حل شده از يك طرف قائل شده ايم به تكاملو از طرف ديگر همه واقعيتها را مطابق با ارزشها ندانسته ايم ولی اكثرواقعيتها را مطابق با ارزشها قائل شده ايم چون اكثريت ، چنين انطباقی رادارد آن واقعيتهايی كه كريه و زشت هستند ، اثرشان به اندازه اينواقعيتهای زيبا و بايستنیها نبوده است پس طبق اين بيان اشكال به كلی حلمیشود ، تكامل را توجيه كرديم بدون اين كه دچار آن اشكال شده باشيم .اگر بحث از نظر تاريخی باشد ، اشكال به همين صورت حل میشود ولی البتهمسأله تضاد ميان واقعيت و ارزش ، مسأله ای است كه اساسا در سطح فلسفهقابل طرح كردن است يعنی در سطح كل جهان نه در سطح تاريخ در سطح تاريخ بههمين مقدار قضيه حل میشود . در سطح |