از نظر آزادی در انتخاب ، میتوانيم بگوييم كه در قديم آزادی درانتخاب بوده منتها موارد انتخاب خيلی كم بوده و از آن نظر محدوديتبوده است ، مثلا در قديم شخص هر شغلی را كه میخواسته انتخاب كند آزادبوده ، منتها در دسترسش نبوده . درست است ولی آن كه جوهر انسان است انتخاب است اما اينكه انسان سردو راهی باشد يا سر ده راهی ، از دو راه يكی را انتخاب كند يا از ده راه، اين در جوهر انسان كه انتخاب و آزادی است تأثيری ندارد . منظورم اين است كه در قديم مثلا اگر كسی میخواست درس بخواند ، در اينكار آزاد بود ولی نمیتوانست . امكانات برايش نبود . قبول داريم آن جنبه ديگر قضيه است برمیگردد بهمسأله قدرت و توانايی شما بگوييد " آزادی در حيطه قدرت و توانايی " ،بگوييد در قديم حيطه قدرت و توانايی محدود بود ولی در آن حيطه آزادی بود، امروز حيطه قدرت و توانايی خيلی وسيع شده ولی در همان حيطه ، حتی كمتراز آن حيطه قديم ، آزادی نيست بسيار خوب ، اين ، دو مسأله مقابل يكديگراست ما كه نگفتيم آزادی يگانه ملاك است و به قدرت كاری نداريم شكندارد كه بشر امروز از اين نظر متكاملتر است نمیشود كمال ناشی از قدرترا نديده گرفت و گفت كمال ناشی از قدرت ، كمال نيست خير ، كمال استولی در ارزشيابی و به قول اينها در نظام ارزشها اگر بخواهيم حساب كنيمببينيم آيا تسلط بر طبيعت ارزش بيشتری برای انسان دارد يا آزادی ، و ازاين دو ارزش كداميك ارزش بيشتری است ، اينجا بود كه گفتيم اگر امردائر باشد كه بشر از اين دو ارزش يكی را انتخاب كند ، بايد آزادی راانتخاب كند نه تسلط بر طبيعت را . |