بحث كرديم ، حال فقط بحث اين است كه [ پيشرفت و كمال ] در چه ؟ گفتيميك وقت هست كه میگوييم جامعه انسان از نظر قدرت و تسلط بر طبيعت [پيشرفت كرده است ] بله ، از نظر علوم ، از نظر فنون ، از نظر هنر ، ازنظر روابط اجتماعی كه مثلا در گذشته روابط انسانها با يكديگر به يك شكلنامطلوب بوده [ جامعه انسان پيشرفت كرده است ] حال ملاك آن نامطلوبیچيست ، باز خودش بحث است مثلا انسانها بعضی ، بعضی را برده میگرفتند وحقوق ديگران را به خود اختصاص میدادند كه ما اين را میگوييم " بد " و" نقص " ، و هر چه كه جامعه بشر جلو آمده اين نقصها برطرف شده است ،يعنی به سوی آزادی و مساوات پيش رفته است . اگر چنين باشد ، اين بحث درباره خود سرگذشت جامعه انسانی است و نوعخاصی از بحث است و خيلی هم به ضرس قاطع چنانكه بعضی در كلماتشان بودكه جامعه رو به تكامل میرود نمیشود گفت [ جامعه رو به تكامل میرود ]زيرا بدون شك در مسائل فنی يعنی در آنچه كه تمدن ناميده میشود [ و بهعبارت ديگر ] در دانشهای رياضی و طبيعی و در بسياری از دانشهای ادبی ،بشر پيشرفت كرده ، تسلط بشر بر طبيعت افزونی گرفته است و به اين معناهيچ شكی نيست كه جامعه های امروز نسبت به جامعه های گذشته پيشرفت كردهاند ، ولی آيا در مسائل انسانی ، در مسائل اخلاقی ، در عواطف انسانی و درروابط اجتماعی نيز همين طور است ؟ مثلا اگر عدالت و ظلم را يكی ازمعيارها قرار دهيم آيا مجموعا مظالم بشر بر بشر كاهش يافته يا فزونیگرفته است ؟ اينجاست كه به ضرس قاطع نمیشود گفت [ كاهش يافته است ]خود مسأله اخلاق فردی يك مسأله ای است : مسأله تسلط انسان بر خود ومسأله اسير بودن انسان برای خود كه مقصود اين است كه استعدادهای عالیانسان اسير استعدادهای دانی او باشد ، و آنچه كه ما از آن تعبير به بندگیهوای نفس میكنيم آيا از اين نظر بشر امروز نسبت به بشر گذشته تكاملپيدا كرده ؟ اينجاست كه نمیشود [ به ضرس قاطع قائل به تكامل جامعه شد ،و ] اين است كه خود اروپايیها هم در اين مسأله بعضی |