حديثی هست كه من هميشه از آن نتيجه ای میگيرم ، و آن حديث اين است :« مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخيار » ( 1 ) همنشينی با بدان موجببدبينی به خوبان است اين يك حقيقتی است انسان اگر هميشه با آدمهای بدبنشيند همه انسانها را بد میبيند ، يعنی خوبها را هم نمیتواند تصور كندكه خوبند ، يعنی نمیتواند به خوب معتقد شود ، كما اينكه عكسش هم صادقاست ، كسی كه هميشه با خوبان نشسته باشد همه مردم را خوب میبيند و ديگربدها را هم نمیتواند بد ببيند گفت : به حاجی كلباسی درباره دزدهايی كهدستگير شده بودند گفتند اين دزدها سر شب تا نصف شب بيرون میروند برایدزدی و به قافله ها حمله میكنند گفت : پس اينها كی نماز شب میخوانند ؟! خيال میكرد دزدها هم نماز شب میخوانند ، چون فقط در جو محيط خودش بود. حال اين را شما تعميم بدهيد به خود انسان نزديكترين همنشين آدمی خوداوست ، يعنی آدمی كه در خودش بدی نمیبيند قهرا به همه مردم خوشبينمیشود ، و آدمی كه در خودش جز شرارت و جز حقه و تقلب و نفاق نمیبيندنمیتواند به آدم خوب معتقد شود شما به افرادی كه نمیتوانند به پيامبران، صلحا و ائمه خوش باور باشند نگاه كنيد ، میبينيد خودش اصلا يك آدم بدذات و بد جنسی است آدمی خواه ناخواه وجود خودش را معيار قرار میدهدآدم بد نمیتواند به خوب معتقد شود ، چون از خوبی چيزی سراغ ندارد ومیگويد انسان يعنی موجودی مثل من ، هر كس را كه در نظر بگيرد فكر میكنداگر به جای او میبود چه میكرد ؟ من كه چنينم پس او هم چنين است .اگر انسان اين امر را در نظر بگيرد میبيند در علما و كسانی كه نظرياتبزرگ داده اند نيز اثر میگذارد وقتی ماركس يك يهودی باشد كه جز پولچيزی سرش نمیشود ( روح يهودی اصلا روح پول پرستی است ) . پاورقی : . 1 بحارالانوار ، ج / 74 ص . 191 |