تسلط انسان بر مبارزه با بيماريها ، بر مهار كردن رودخانه ها ، بر بيرونآوردن معدنهای زير زمين كه مثلا نفت را از عمق پنج شش هزار متری بيرونمیكشند ، تسلط انسان حتی بر باران و امثال اينها [ قابل انكار نيست ]اگر ملاك تكامل ، تسلط انسان بر طبيعت باشد ، قضيه بسيار روشن است ، ونيز روشن است كه جامعه بشری رو به تكامل رفته است . از اين كه بگذريم میرسيم به رابطه انسان با جامعه خودش كه رابطه ایباشد بر اساس آزادی افراد تا آخرين حد امكان بديهی است كه آزادی مطلقامكان ندارد در جامعه باشد لازمه طبيعت جامعه اين است كه آزاديها محدودشود ، يعنی آزادی هر فرد به آزادی فرد ديگر محدود گردد ، مواهب اجتماعیبه طور عادلانه در ميان افراد تقسيم شود ، نظامات اجتماعی نظاماتی دست وپا گير نباشد و افراد به حداكثر آنچه كه در آن جامعه ممكن است بتوانندبه كمال خودشان برسند ، يعنی امكانات برای افراد به طور متساوی و در حدكمال امكان فراهم باشد . به اين معنا نمیتوانيم بگوييم كه جامعه امروز به كمال رسيده بسا هستدر بعضی يا بسياری از قسمتها جامعه های گذشته دويست سال پيش و سيصد سالپيش و هزار سال پيش خيلی بيشتر از جامعه های امروز از اين مواهب بهرهمند بوده اند ، يعنی محدوديتهايی كه امروز از نظر اجتماعی به وجود آمدهدر گذشته نبوده است ، مخصوصا مسأله آزادی فكری اين خودش يك مسأله خيلیمهمی است : آزادی انتخاب و آزادی فكری مقصودم اين است كه يكی ازمواهب برای انسان اين است كه شرايط برايش فراهم باشد ولی هيچ چيز برایاو تحميلی نباشد گاهی فكر هم برای انسان تحميلی است ، ذوق هم تحميلیاست ، عاطفه هم تحميلی است و اين مصيبت تمدن جديد است شما ببينيدامروز اين وسائل ارتباط جمعی و به قول اينها رسانه های عمومی داردانسانها را مسخ میكند ، يعنی انسانها را آن طور میسازند كه دل خودشانبخواهد نه آنطور كه مصلحت واقعی آنهاست يا مطابق آنچه كه انسانهاخودشان برای خودشان انتخاب كردهاند . يك |