نشان میدهد . ما با معيارهای امروز يك قضاوتهايی میكنيم ، ممكن است عملاو را تخطئه كنيم و ممكن است تقديس كنيم ، ولی آينده بهتر نشان میدهدكه آيا مصلحت جامعه مصری اين رفتار نرمش آميز او بوده است يا به عكسيك رفتار تند و خشن ارزش اين تصميم را آينده بهتر میتواند درك كند درزمان حاضر نمیشود اين را خوب درك كرد اين را نمیتوان انكار كرد آنگاهاز نظر علم تاريخ هم میشود گفت كه به اعتبار رابطه ای كه هميشه گذشته باآينده دارد ، آينده بهتر میتواند گذشته را تفسير كند اين هم يك مسأله .گفتيم ما به ترتيب اين كتاب بحث نمیكنيم بلكه روح مطالبی را كه درگوشه و كنار آن پيدا كرده ايم [ ذكر میكنيم ] . مسأله ای مطرح است كه اتفاقا مسأله ای اساسی است ، در غير تاريخ هممطرح میشود و حتی به حكمت الهی نيز مربوط میشود و آن اين است كه اگر ماقائل به تكامل تاريخ به معنی اول بشويم معنی آن قهرا اين است كه مرحلهبعدی بهتر از مرحله قبلی است ، چون تاريخ رو به پيشرفت است ، تاريخعقبگرد ندارد و به قول اينها عقربه زمان به عقب برنمیگردد ، هميشه جلومیرود آيا اين برای ما اين مسأله را به وجود نمیآورد كه هميشه آنچه هستمساوی است با آنچه بايد باشد ؟ ما يك " آنچه هست " ی داريم و يك "آنچه بايد " ی يك وقت ما میگوييم فلان جريان ، فلان نظام ، فلان وضع وجوددارد آيا آنچه هم كه بايد وجود داشته باشد و خوب است وجود داشته باشدهمين چيزی است كه وجود دارد ؟ يا نه ، آنچه وجود دارد آن چيزی است كهنبايد وجود پيدا كند و آنچه بايد وجود میداشت آن است كه وجود ندارد ؟آيا اگر ما قائل به تكامل تاريخ بشويم قائل به يك نوع تساوی ميان آنچههست و آنچه بايد نشده ايم كه آنچه هست همان چيزی است كه بايد ؟ تازهاگر بگوييم " آنچه هست مساوی است با آنچه بايد " دچار يك اشكالديگری میشويم . اگر نگوييم " آنچه هست مساوی |