كه بسا هست هيچ فردی آن را نخواسته ، ولی خود به خود اينطور است نهاينكه يك نيروی هدفدار در كار است ، كما اينكه نظريه ماركسيستها نيزهمين طور است ، اينها جبر كور تاريخ را كه بيان میكنند میگويند تاريخخود بخود به سوی اين جبر كشيده میشود بدون اينكه خودش بخواهد و بدوناينكه انسانها بخواهند ، در ماورای اراده انسانها و خود تاريخ هم كهاراده ای ندارد جبرا به اين سو كشيده میشود . ولی نظريه ديگری بوده است كه میگويد خير ، اصلا يك چيزی وجود دارد كهاوست كه كار میكند و اراده افراد را هم او تسخير كرده است خود هگليكچنين نظريه ای داشته : " نظريه روح زمان " او معتقد به روح زمان استكه اين نظريه بعدها خيلی در اروپا طرفدار پيدا كرد يكی از دوستان میگفتكه من در يك سخنرانی در خارج گفتم كه شما مسيحیها زمانی قائل به روحالقدس بوديد ، اكنون روح القدس را برداشته قائل به روح الزمان شده ايد، و اين چه مصيبتی است كه شما گرفتارش هستيد ؟ ! در اين كتاب میگويد آدام اسميت اقتصاددان معروف انگلستان قائل بهدست غيبی در تاريخ بود كه هميشه يك دست غيبی هست كه تاريخ را در جهتیماورای اراده افراد هدايت میكند هگل نظريه ای راجع به عقل مطلق دارد ،اگر چه عقل مطلق او در نهايت امر به همان معنی خدا خواهد بود . او تعبيربه نيرنگ عقل كرده : " . . . و نيرنگ عقل كه افراد را وا میدارد تا برايش كار كنند ومقاصدش را تحقق بخشند ، در حالی كه افراد تصور دارند كه در پی ارضایهوسهای شخصی خويشند " . او به اين شكل گفته است بعد ، از هگل مطلبی را نقل میكند كه عبارتشاين است : |