میگويد ما در اجتماع ، پديده هايی میبينيم كه در افراد نيست ، يعنی ازتركيب افراد پديده جديدی ظهور میكند . پس معلوم میشود كه اين ، تركيب جديد است ، يعنی اين را دليل میگيردبر اين كه شخصيت جامعه امر عليحده است . آيا همين جا نمیتوانيم استدلال كنيم بر اين كه افراد هم در به وجود آمدناين [ مركب ] مؤثرند ؟ اين كه افراد به عنوان عناصری باشند كه در به وجود آمدن يك مركبمؤثرند ايرادی ندارد . آنها كه اصلا معتقد به انتزاعی بودن فردند يعنی فرد را به اصطلاح پديدهمهمی نمیدانند . . . گفتيم اينكه میگويد فرد انتزاعی است مقصودش " من " فرد است نه تنفرد ، شخصيت فرد است نه شخص فرد همه اين شخصيتها در واقع همانخصوصيتهای فرهنگی ، خصوصيت فرهنگیای كه در شماست ، خصوصيت فرهنگیای كهدر من است همه اينها اجزاء يك فرهنگ كل اند ، يعنی در جامعه يكفرهنگ كلی وجود دارد كه شخصيت فرهنگی من جزئی از اوست ، شخصيت فرهنگیشما جزء ديگری از اوست پس شخصيتهای ما اعضاء اندام اجتماعند و فرد بهعنوان يك شیء مستقل وجود ندارد مثل اين است كه در پيكر ما انگشت ، هموجود دارد و هم وجود ندارد وجود دارد به معنای يك عضو ، كه اگر بخواهيمتعريف صحيحی از آن بكنيم به صورت يك عضو میتوانيم تعريف كنيم ، ووجود ندارد به صورت يك شیء مستقل اگر شما بگوييد يكی از موجودات عالماين انگشت من است و انگشت را مجزا از اندام خود فرض كنيد ، بگوييد [اين انگشت ] يعنی مجموعه ای از استخوانها و گوشت و پوست و رگها و پیها، شيئی به اين |